کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیستنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیستنی
لغتنامه دهخدا
زیستنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) ازدر زیستن . درخور زیستن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایسته ٔ حیات و زندگانی . لایق زندگی کردن . رجوع به زیستن شود. || که زیستن او ضرور است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
نازستنی
لغتنامه دهخدا
نازستنی . [ زِ ت َ ] (ص لیاقت ) مردنی . نازیستنی . مقابل زیستنی . رجوع به زیستنی شود.
-
نازیستنی
لغتنامه دهخدا
نازیستنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که ماندنی نیست . که زنده ماندنی نیست . که مردنی است . رجوع به زیستن و زیستنی شود.
-
ناماندنی
لغتنامه دهخدا
ناماندنی . [دَ ] (ص لیاقت ) نماندنی . غیر باقی . فانی . گذشتنی . ناپایدار. گذران . || مردنی . که زیستنی و باقی ماندنی نیست . که بزودی خواهد مرد. که رفتنی است .