کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیربا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زیربا
/zirbā/
معنی
آشی که در آن زیره ریخته باشند؛ آش زیره؛ زیرباج؛ زیروا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیربا
لغتنامه دهخدا
زیربا. (اِ مرکب ) طعامی است . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از آش و طعامی است . (آنندراج ). نوعی از آش و طعام . (غیاث ). شوربا و نوعی از آش و زیره با. (ناظم الاطباء). زیرباج . (دهار). زیره با. زیرباج . آش زیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نهاد از برش کاس...
-
زیربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زیرهبا› [قدیمی] zirbā آشی که در آن زیره ریخته باشند؛ آش زیره؛ زیرباج؛ زیروا.
-
جستوجو در متن
-
زیروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zirvā = زیربا
-
زیره با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zirebā = زیربا
-
زیروا
لغتنامه دهخدا
زیروا. [ زیرْ ] (اِ مرکب ) نوعی از شوربا و آش و زیربا. (ناظم الاطباء). رجوع به زیربا و زیره با شود.
-
سکبا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آش، آشسرکه ۲. زیربا، شوربا
-
با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابا› bā آش: جوجهبا، ماستبا، زیرهبا، شوربا: ◻︎ کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما چو هست / مطبخ ما را بهجای زیربا تقصیربا (سنائی۲: ۵۶).
-
زیرباجیه
لغتنامه دهخدا
زیرباجیه . [ ] (اِ مرکب ) آشی که در آن سرکه و میوه های خشک ریزند و به زعفران معطر کنند و زیره و سایر توابل افکنند و طعم آن شیرین سازند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیربا و زیرباج شود.
-
زیربای
لغتنامه دهخدا
زیربای . (اِ مرکب ) نوعی از طعام که آش است . (غیاث ). زیربا. زیره با : پسر فضل بر عادت آن شب از همه چیزها بخورد و زیربای معقد ساخته بودند همه بکار داشت ... دیگر روز جاثلیق بیامد و قاروره بخواست و بنگریست ، رویش برافروخت و گفت ... ترا از ترشیها و لبنی...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (اِ) ابا. باج (در تعریب ) بمعنی آش . این کلمه مضاف باسامی آشها آید مانند: ماست با و زیره با و کدوبا وامثال آن . (برهان ) (هفت قلزم ). بمعنی آش است بمعنی سکبا و زیربا و شوربا. حکیم سنائی گفته : کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما که هست مطبخ ما را بجای...
-
ناربا
لغتنامه دهخدا
ناربا. (اِ مرکب ) آش انار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از: نار [ انار ]+ با[ ابا ] ، معرب آن نارباج . (برهان قاطع). رمانیه . اناربا : دفع مضرت [ شرابی که آفتاب پرورده باشد ] با سکبا و سماق و ناربا کنند. (نوروزنامه ).زیربائی بزعفران و شکرناربائی ز زیرب...
-
مچک
لغتنامه دهخدا
مچک . [ م َ چ َ ] (اِ) به معنی عدس باشد و آن غله ای است که در آشها کنند و گاهی هریسه نیز پزند. (برهان ) (آنندراج ). عدس . (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ) : بر آتش نظر دل زیرک ترین خصم جوشی بر آن قیاس که در زیربا مچک . سوزنی (از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به ...
-
شیربا
لغتنامه دهخدا
شیربا. (اِ مرکب ) (از: شیر، خوردنی + با، آش ) شیربرنج و شله ای که از برنج و شیر پزند. (ناظم الاطباء)(از برهان ) (از آنندراج ). غذایی است که از شیر و برنج ترتیب دهند. آش شیر. شیربرنج . شیروا : همی برد خوان از پسش کدخدانهاد از برش کاسه ٔ شیربااز آن شیر...
-
زیرباج
لغتنامه دهخدا
زیرباج . (معرب ، اِ) فارسی معرب . (ثعالبی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیره با. زیربا. مرقه ای است از سرکه و میوه های خشک به زعفران و زیره خوشبوی کرده و شیرینی در وی . آش دوشاب با زیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از اغذیه ٔ ملطفه ٔ اصحا و مسکن مرة ال...