کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیراکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیراکه
لغتنامه دهخدا
زیراکه . [ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) از برای آنکه . (ناظم الاطباء). زیراک . زیرا. (فرهنگ فارسی معین ). چونکه . بدین جهت که . بعلت اینکه . مخفف از این راه که . به این دلیل که . از آن رو که .برای آنکه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نتوانم این دلیری من کردن ...
-
جستوجو در متن
-
ایراک
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [قدیمی] 'irāk زیراکه.
-
ازانک
فرهنگ فارسی عمید
(قید، حرف) [مخففِ از آنکه] ‹ازآنک› [قدیمی] 'azānk ازآنکه؛ ازآنجهتکه؛ بهعلتآنکه؛ زیراکه.
-
زیراک
لغتنامه دهخدا
زیراک . (حرف ربطمرکب ) مخفف زیراکه . (آنندراج ). کلمه ٔ تعلیل یعنی زیراکه و از برای آنکه . (ناظم الاطباء). زیراکه . پهلوی «ازیراک ». زیرا. (فرهنگ فارسی معین ). زیراکه . از این راه که . بدین دلیل که . بدین سبب که . بدین جهت که . بدین علت که . (یادداشت...
-
پنج بوده
لغتنامه دهخدا
پنج بوده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نصف عشر است زیراکه ده بوده عشر را گویند که ده یک باشد. (آنندراج ).
-
غم بار
لغتنامه دهخدا
غم بار. [ غ َ ] (ص مرکب )آنکه بارش غم باشد. غم آور. دارنده ٔ غم : شاخ و شجر دهر غم و مشغله بار است زیراکه بر این شاخ غم و مشغله بار است .ناصرخسرو.
-
ازیراک
فرهنگ فارسی عمید
(حرف ربط) ‹ازایراک، زیراک، ازایراکه› [قدیمی] 'azirāk زیراکه؛ برای اینکه؛ ازاینروکه؛ ازاینجهتکه: ◻︎ طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک / طاعت و علم است بند و فند زمانه (ناصرخسرو: ۳۸۲).
-
بجهت
لغتنامه دهخدا
بجهت . [ ب ِ ج َ هََ ت ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بسبب . به علت . (آنندراج ). کلمه ٔ تعلیل است . از برای . بواسطه ٔ. از بابت . (ناظم الاطباء). رجوع به جهة شود.- بجهة آنکه ؛زیراکه . به سبب آنکه .
-
نون والقلم
لغتنامه دهخدا
نون والقلم . [ وَل ْق َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ 68 قرآن کریم است . رجوع شود به «ن والقلم » و نون . || (اِ مرکب ) کنایه از دنیا، زیراکه دوات و قلم و نوشتن و خواندن همه از لوازم دنیاست و نام دنیاست . (از غیاث اللغات ).
-
برهانی
لغتنامه دهخدا
برهانی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به برهان . مدلَّل . مبرهن . (یادداشت دهخدا) : حجتی بپْذیر برهانی ز من زیراکه نیست آن دبیرستان کلی را جزین جزوی گوا. ناصرخسرو.- دلیل برهانی ؛ دلیل الزام آور. (ناظم الاطباء). رجوع به دلیل شود.
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ ِ ] (حرف ربط + صفت / ضمیر) کلمه ٔ استفهام ، یعنی «چه که آن » و چه چیز. (ناظم الاطباء). مخفف کلمه ٔ ترکیبی «چه که آن » بمعنی «زیراکه آن » «چرا که آن || » (صفت + اسم ) مخفف «چه » و «کان ». کدام کان ؟ چه کان ؟ (شرفنامه ٔ منیری ). چه نوع معدن ...
-
معتمد علیه
لغتنامه دهخدا
معتمد علیه . [ م ُ ت َ م َ دُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بروی در چیزی اعتماد می کنند. صادق و امین و بادیانت و درست و راست . (ناظم الاطباء). مورد اعتماد. مورد اطمینان : تا به اوج ارادت برسید و مقرب حضرت سلطان و مشارالیه و معتمد علیه گشت . (گل...
-
ازیراک
لغتنامه دهخدا
ازیراک . [ اَ ] (حرف ربط مرکب ) ازایراک . زیراکه . از این رو که : طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک طاعت و علم است بند و قید زمانه . ناصرخسرو.مر جان تو مرجان خدایست ازیراک از حکمت و علم آمده مر جان ترا جان .ناصرخسرو.ما خود ز تو این چشم نداریم ازیراک ترکی ...
-
سرین
لغتنامه دهخدا
سرین . [ س َ ] (اِ مرکب ) چیزی است که هنگام خواب و راحت بجهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند و آن را از پشم و پنبه آگنده باشند و چون سر بر آن نهند سرین خوانند و بستر نامند. و آن به متکا که عربی است مشهور شده . (آنندراج ). بالش : دلم ش...