کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیتونتلخیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Meliaceae
زیتونتلخیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از افراسانانِ درختی یا درختچهای با برگهای شانهای متقابل یا متناوب و گلهای منظم و میوههای متنوع
-
واژههای مشابه
-
زیتون
فرهنگ نامها
(تلفظ: za(e)ytun) (عربی) (در گیاهی) میوهی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازهی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند و از آن روغن نیز میگیرند ؛ درخت همیشه سبز این میوه که برگ و میوهی آن مصرف دارویی دارد ؛ از واژههای قرآن...
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در ذیل چند ولایت هند آرد: «زیتون و سرندیب از اقلیم اول است ». (نزهة القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262).
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ ] (اِخ ) یا زیتون اکبر. مصحف زینون است . رجوع به زینون و زنون شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ زَ ] (اِخ ) شهری است به چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بندری در چین شرقی بر ساحل دریای چین مقابل جزیره ٔ فرمز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیتون (به همان لفظ میوه ٔ معروف ) در نزد مؤلفین عرب و ایرانی در قرون وسطی نام شهر امروزی چانگ چئو ب...
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ زَ ] (ع اِ) درخت زیت . (منتهی الارب ). نام درختی که روغن وی معمول اطباست . (بهار عجم )(آنندراج ). زیتون بن . درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوه ٔ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است . (ناظم الاطباء). درختی است جلیل ...
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ زِ ] (اِخ ) خلیجی به دریای اژه در قدیم خلیج مالیاک . (از لاروس ).
-
Olea
زیتون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از زیتونیان که شامل درختان و درختچههای زیتون است
-
زیتون
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) [ ع . ] (اِ.) درختی است با تنة ناصاف و دارای شکاف های مشخص ، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوة این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است . ؛ ~پرورده میوة زیتون که هستة آن را درآورده و دا...
-
زيتون
دیکشنری عربی به فارسی
زيتون , درخت زيتون , رنگ زيتوني
-
زیتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَیتون] (زیستشناسی) zeytun درختی با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای سفید کوچک که بهصورت خوشه در کنار برگها جمع میشود.〈 زیتون تلخ: (زیستشناسی) = سنجد 〈 سنجد تلخ
-
زَّيْتُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
زيتون (اسم جنس جمعي است ، و مفرد آن را زيتونه ميگويند )
-
زیتون
دیکشنری فارسی به عربی
زيتون
-
زیتون
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zeytun طاری: zeytun طامه ای: zeytun طرقی: zeytun کشه ای: zeytun نطنزی: zeytun