کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جامه زیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jāmezib کسی که لباس زیبنده بر تن دارد؛ آنکه لباس بر تنش زیبنده باشد.
-
زیب دار
دیکشنری فارسی به عربی
سحابة
-
فر و زیب
لغتنامه دهخدا
فر و زیب . [ ف َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شکوه و زیبایی : دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب .رودکی .
-
فر و زیب
فرهنگ گنجواژه
شکوه.
-
زیب و آرایش
فرهنگ گنجواژه
زینت.
-
زیب و زینت
فرهنگ گنجواژه
آرایش.
-
زیب و زیور
فرهنگ گنجواژه
تزئینات، پیرایه.
-
زیب لباس(که بجای دکمه بکار میرود)
دیکشنری فارسی به عربی
سحابة
-
واژههای همآوا
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (اِخ ) جایگاهی است در دیار بنوکلاب .
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (اِخ ) دیب . دیو. ذیبة. جزیرة. رجوع به ذیبة المهل و دیبجات و سرندیب شود.
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (ع اِ) ذئب . گرگ . ج ، ذیاب . || (اِخ ) ذیب . الذیب ، سبع. السبع و آن صورتی از صور فلکیه است . در نیم کره ٔ جنوبی و آنرا پنجاه و یک ستاره است که روشن ترین آنان از قدر سوم تجاوز نکند و بر حسب اساطیر یونانیان این صورت مسخ شده ٔ لیکائن پادشاه آرکا...
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . [ ذَ ] (ع اِ) عیب . آهو. ذیم .
-
ضیب
لغتنامه دهخدا
ضیب . [ ض َ ] (ع اِ) ضئب . جانورکیست دریائی . (منتهی الارب ). از دواب البحر. || حَب ّ لؤلؤ. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ٔ مروارید. (منتهی الارب ).
-
ذیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذِئب] (زیستشناسی) [قدیمی] zib ذئب؛ گرگ.