کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیاط
لغتنامه دهخدا
زیاط. (ع مص ) (از «زی ط») منازعه کردن و اختلاف اصوات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زیاط
لغتنامه دهخدا
زیاط. (ع مص ) (از «زی ط») فریاد کردن و خروش نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زآط شود.
-
زیاط
لغتنامه دهخدا
زیاط. [ زَی ْ یا ] (ع ص ) صَیّاح . (اقرب الموارد). صَیّاح و صیحه کننده و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
زیات
لغتنامه دهخدا
زیات . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) حبیب بن نقولابن الیاس الزیات الدمشقی . یکی از ادبای سوریه که در سال 1871 م . در دمشق متولد شد و بسال 1906 م . در اسکندریه توطن اختیار کرد. وی به ادبیات عربی و بخصوص تاریخ ، علاقه ٔ وافر داشت . او به تاریخ تمدن عرب خاصه در ع...
-
زیات
لغتنامه دهخدا
زیات . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) لقب حمزةبن حبیب کوفی قاری ، بدان جهت که زیت را از کوفه به حلوان می برد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حمزةبن حبیب بن عمارةبن اسماعیل الزیات التیمی (80 - 165 هَ . ق .). یکی از قراء سبعه و از موالی تیم و منسوب بدان . وی روغن زیت...
-
زیات
لغتنامه دهخدا
زیات . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) مکنی به ابن شبیب . وی از پیروان شلمغانی و معاصر الراضی خلیفه بود. (از خاندان نوبختی اقبال ص 224 و 236).
-
زیات
لغتنامه دهخدا
زیات . [ زَی ْ یا ] (ع ص ) این انتساب مربوط به عمل روغن زیتون است . (از انساب سمعانی ). زیت فروش . روغن زیتون فروش . زیت گر. آنکه روغن زیتون گیرد و یا فروشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سوداگر روغن زیتون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماد...
-
ضیعت
فرهنگ فارسی معین
(ضَ یا ض عَ) [ ع . ضیعة ] (اِ.) 1 - آب و زمین و مانند آن ، زمین زراعتی . ج . ضیاع . 2 - مال ، متاع .
-
ضیاط
لغتنامه دهخدا
ضیاط. [ ض َی ْ یا ] (ع ص ) مرد درشت و سخت . || مرد خمیده در رفتار. (منتهی الارب ).
-
ضیعت
لغتنامه دهخدا
ضیعت . [ ض َ ع َ ] (ع اِ) آب و زمین و مانند آن . (منتهی الارب ). زمین کشت . (دهار). زمین بسیاربرآمد از غله و جز آن . (منتهی الارب ). زمین برومند. آب و زمین که در او غله شود. (منتخب اللغات ). زمین و آب و درخت . (مهذب الاسماء). ج ، ضیَع، ضیعات ، ضیاع :...
-
ضیعة
لغتنامه دهخدا
ضیعة. [ ض َ ع َ ] (اِخ ) نام محلی در جنوب ِ کفرسلوآن واقع در لبنان . رجوع به کلمه ٔ دُورنج در ابن البیطار شود.
-
ضیعة
لغتنامه دهخدا
ضیعة. [ ض َ ع َ ] (ع مص ) ضَیاع . ضَیع. هلاک شدن . (منتهی الارب ). ضایع شدن . (زوزنی ). بباد شدن . (تاج المصادر).
-
ضیعة
لغتنامه دهخدا
ضیعة. [ ع َ ] (ع اِ) ضَیاع . ضیع. رجوع به ضَیاع شود. (منتهی الارب ).
-
ضیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضَیعة، جمع: ضیاع] [قدیمی] zey'at ۱. زمین زراعتی و آب و درخت موجود در آن؛ زمین غلهخیز.۲. (اسم مصدر) نابودی.