کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیارت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بندر زیارت
لغتنامه دهخدا
بندر زیارت . [ ب َ دَ رِ رَ ] (اِخ ) بندری از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی است که در شهرستان لار واقع است . و 328 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
زیارت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ziyāratnāme دعاهایی که در وقت زیارت آرامگاه امام یا امامزادهای از روی نوشته یا از بر میخوانند.
-
زیارت رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
حج
-
زیارت کلا
واژهنامه آزاد
روستای زیارتکلاه از سال 75 جزء شهرستان نکا و استان مازندران می باشد مرکز دهستان زارم رود به مرکزیت بخشداری چلمردی قراردارد. روستای زیارتکلاه در 62 کیلومتری شهرستان نکا ودر منطقه لائی واقع شده است که از طرف جنوب به لائی رودبار و رودخانه زارم رود متصل...
-
زیارت خاصه رود
لغتنامه دهخدا
زیارت خاصه رود. [ رَ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان استرآبادرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع است و 1030 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تازه کند آغ زیارت
لغتنامه دهخدا
تازه کند آغ زیارت . [ زَ ک َ دِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 21500گزی شمال باختری قره آغاج و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 295 تن سکنه دارد،شیعه ، ترکی . آب آن از چشمه...
-
زیارت اعتاب مقدسه
دیکشنری فارسی به عربی
حج
-
جستوجو در متن
-
ملاقات کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیدار کردن، یکدیگر را دیدن، زیارت کردن، دیدن کردن ۲. روبرو شدن
-
حج
واژگان مترادف و متضاد
۱. زیارت، زیارتکعبه ۲. آهنگ، حرکت، قصد ۳. آهنگ کردن، قصد کردن ۴. به زیارت رفتن ۵. با دلیل غلبه کردن
-
استزاره
لغتنامه دهخدا
استزاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) زیارت خواستن از کسی . (منتهی الارب ). زیارت کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طلب زیارت کردن .
-
زيارة
دیکشنری عربی به فارسی
ديدن کردن از , ملا قات کردن , زيارت کردن , عيادت کردن , سرکشي کردن , ديد و بازديد کردن , ملا قات , عيادت , بازديد , ديدار
-
زیارة
لغتنامه دهخدا
زیارة. [ رَ ] (ع مص ) زار زوراً و زیارةً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). زیارت کردن کسی را و دریافتن مقام تبرک را. (آنندراج ). زیارت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیارت کردن و نزدیک کسی شدن . (زوزنی ). رجوع به زوار شود.
-
visited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاقات کرد، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
visit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدید کنید، بازدید، دیدار، عیادت، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
visits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدیدکننده داشته است، بازدید، دیدار، عیادت، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن