کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیار
لغتنامه دهخدا
زیار. (اِخ ) دهی از دهستان بالا لاریجان است که در بخش لاریجان شهرستان آمل واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زیار
لغتنامه دهخدا
زیار. (اِخ ) دهی از دهستان براآن است که در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
زیار
لغتنامه دهخدا
زیار. (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زیار
لغتنامه دهخدا
زیار. (اِخ ) نام مردی بوده از اکابر امرای گیلانات و مازندران ، اصل ایشان از پارسیان زردشتی . وقتی حکمرانی مازندران یافتندو از اولاد او مردآویج به سپهسالاری تبرستان و ری ، تاشهر زنگان رسید... (انجمن آرا) (آنندراج ). که نسبش به ارغش پیوسته میشود و پدر ...
-
زیار
لغتنامه دهخدا
زیار. (ع اِ) زوار. لبیشه ٔ ستور. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر چیز که صلاح چیزی باشد. (ناظم الاطباء). || رسنی که میان پاردم و سینه بند شتر کنند. (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به زوار شود.
-
زیار
لغتنامه دهخدا
زیار. (ع اِ) زیارة. کمان و قوس . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
آل زیار
لغتنامه دهخدا
آل زیار. [ ل ِ ] (اِخ ) سلسله ای از ملوک و امرای ایرانی نژاد در گرگان ، از سال 316 تا 434 هَ .ق . مؤسس این سلسله مرداویج (مرداویز)بن زیار که خود را از اعقاب پادشاهان قدیم میشمرد در جرجان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز بحیطه ٔ تصرف آورد...
-
ده زیار
لغتنامه دهخدا
ده زیار. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 60هزارگزی شمال باختری کرمان . سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
زیعر
لغتنامه دهخدا
زیعر. [ زَ ع َ ] (ع ص ) (از «زع ر») مرد کم مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ذیار
لغتنامه دهخدا
ذیار. (ع اِ) سرگین آمیخته ٔ بخاک که گاه فطام برپستان ناقه مالند تا بچه از شیر خوردن باز ایستد.
-
جستوجو در متن
-
اضواط
لغتنامه دهخدا
اضواط. [ اِض ْ ] (ع مص ) اضواط زیار بر اسب ؛ بیطاری کردن بدان اسب را. (از اقرب الموارد). رجوع به زیار شود.
-
زیاریه
لغتنامه دهخدا
زیاریه . [ ری ی َ ] (اِخ ) آل زیار. (فرهنگ فارسی معین ). دولت زیاریه ؛ در جرجان از 316 تا 434 هَ . ق . مؤسس آن مرداویج بن زیار. رجوع به آل زیار شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).