کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن عبداﷲبن طفیل القیسی العامری البَکائی ، مکنی به ابومحمد. او سیره ٔ نبوی را از محمدبن اسحاق روایت کرد و عبدالملک بن هشام همان سیرة را از وی روایت کرد و مرتب ساخت . او از مردم کوفه و از ثقات حدیث بود. نسبت بَکائی را از ربیعةبن عامربن صع...
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن عیسی حذاء کوفی ، مکنی به ابوعبیده و معروف به ابوعبیده ٔ حذاء. از ثقات محدثین امامیه که در حضور آل محمد (ص ) جلیل القدر و در سفر مکه با حضرت باقر (ع ) هم کجاوه بوده و از آن حضرت و حضرت صادق روایت نموده و در عهد حضرت صادق (ع ) در مدینه...
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن غُنْم القینی . از سرداران سپاه و مردی شجاع و از یاران حجاج در عراق بود و در جنگهای متعددی با وی همراه بودتا آنکه در جنگ حجاج و ابن اشعث که در مسکن روی دادحجاج او را مأمور پاسداری مرزها نمود و یاران اشعث او را در سال 83 هَ . ق . کشتن...
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن محمد قمر گرگانی ، مکنی به ابوالقاسم و متخلص به قمری . شاعر و مادح شمس المعالی قابوس .رجوع به قمری شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن معاویةبن ضباب الذبیانی . رجوع به نابغه ٔ ذبیانی و اعلام زرکلی ج 1 ص 342 و الموشح شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن منذر، مکنی به ابوالجارود. رئیس فرقه ٔ جارودیه . رجوع به ابوالجارود شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابن یونس بن سعیدبن سلامة، مکنی به ابوسلامة الاسکندرانی . او یکی از حضارمه ٔ مصر بود. بر نافع قرائت کرده و از ابوالغصن ثابت و مالک و لیث روایت دارد و از او یونس بن عبدالاعلی و محمدبن داودبن ابی ناهیة روایت کند و ثقه است . وفات او بسال 211...
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابوالسکن . تابعی است . رجوع به ابوالسکن شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابوالعلاء. مولی بنی کلاب . تابعی است . رجوع به ابوالعلاء شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابورشدین . رجوع به ابورشدین شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابوعمرو. رجوع به ابوعمرو شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) ابولاس الخزاعی . رجوع به ابولاس شود.
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص ) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند. (از آنندراج ) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : زین خامه ٔ دوشاخی اندر سه تا انامل من فارد زمانم ایشان زیاد منکر.خاقانی .
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (از ع ، ص ، ق ) بمعنی افزونی و زیادتی باشد. (برهان ). افزون و افزون شدن . (غیاث ). از «زیادة» عربی بمعنی افزونی و در فارسی فصیح نیز زیادت و زیاده آورند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). افزون . فراوان . بسیار. بیش . (فرهنگ فارسی معین ). افزون و فراو...
-
زیاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص . ق .) بسیار، فراوان .