کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیادت خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دلخواه
لغتنامه دهخدا
دلخواه . [ دِ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) که دل خواهد. دل خواسته . آنچه دل بخواهد. آنچه دل آرزو کند. هر چیزکه مطلوب باشد. خوب . مرغوب . (آنندراج ). نیکو. محبوب . پسندیده . دوست داشتنی . مورد پسند. آنچه بر مراد و خواهش دل باشد و هر چیزی که محبوب بود. (ناظ...
-
خرسند
لغتنامه دهخدا
خرسند. [ خ ُ س َ ] (ص ) همیشه خوش . خشنود. (برهان قاطع). شادان . راضی . (غیاث اللغات ) . شادمان . شادکام . (یادداشت بخط مؤلف ) : کیست بگیتی ضمیر مایه ٔ ادبارآنکه به اقبال او نباشد خرسند. رودکی .تن خویش بر برگ خرسند کن بدانش دلت را یکی پند کن . فردوس...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح و هم در ذوی الروح مستعمل است : نزد آن شاه زمین کردش پیام داروئی فرمای زامهران بنام . رودکی .آمد آن نوبهار توب...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ،...
-
مستی
لغتنامه دهخدا
مستی . [ م َ ] (حامص ) حالت مست . مست بودن . صفت مست . حالتی که از خوردن شراب و دیگر مسکرات پدید آید. مقابل هشیاری . غلبه ٔ سرور بر عقل به مباشرت بعضی اسباب موجبه ٔ سکر که مانع آید از عمل به عقل بی آنکه عقل زایل شده باشد. حالت غیر عادی از طرب و جز آن...
-
افزون
لغتنامه دهخدا
افزون . [ اَ ] (ص ) فزون . بسیار. (آنندراج ). علاوه . اضافه . (ناظم الاطباء).زیاده است . (فرهنگ شعوری ) (مجمع الفرس اسدی ). فزون .بیش . زیادت . مقابل کم . زایده . زَید. (یادداشت دهخدا). مَثل . مَئِط. مَئط. (از منتهی الارب ) : شود نیکی افزون چو افزون ...
-
شرف
لغتنامه دهخدا
شرف . [ ش َ رَ ] (ع اِ) بلندی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکان مرتفع.(فرهنگ فارسی معین ). || بزرگی آبایی . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
ایمان
لغتنامه دهخدا
ایمان . (ع مص ) ائمان . اعتمادکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در امن قرار دادن کسی را. (از اقرب الموارد). امن گردانیدن . (تاج المصادربیهقی ). ایمن گردانیدن...
-
پایگاه
لغتنامه دهخدا
پایگاه . (اِ مرکب ) مقام . منصب . منزلت . قدر. مکانت . حرمت . مقدار. رتبت . رُتبه . جایگاه . دَرجه . (مجمل اللغه ). زُلفی . مرتبه . (مهذب الاسماء). مرتبت . پایگه . حدّ. مقام بلند. رتبت ارجمند. مخفف پایه گاه . (فرهنگ رشیدی ) : ازین [ طبقات چهارگانه ] ...
-
پسندیده
لغتنامه دهخدا
پسندیده . [ پ َ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) پسند. پسنده . مقبول . پذیرفته . خوش آمد. خوش آیند. قبول کرده . (برهان قاطع). مطبوع . مرضی . مرضیه . مرتضی . (مهذب الاسماء).رضی ّ. رضیه . راضیه : میان پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم و ابوبکر دوستی بود و ابوبکر اندر میان...
-
اریارق
لغتنامه دهخدا
اریارق . [ ] (اِخ ) حاجب سالار هندوستان در زمان محمود غزنوی که مسعود در آغاز سلطنت وی را مثال داد تاببلخ رود. در همان اوان از هراة نامه ٔ توقیعی رفته بود با کسان خواجه بوسهل زوزنی تا خواجه احمدحسن بدرگاه آید و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بود...
-
یکی
لغتنامه دهخدا
یکی . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) مزیدعلیه یک است و معنی هر دو برابر است ، فرقی ندارد مگر در بعضی محل . (آنندراج ) (غیاث ). یک از هر چیز. یک عدد. یک ، خواه در شمارش اشخاص یا اشیاء : یکی حال از گذشته دی یکی از نامده فرداهمی گویند پنداری که وخشورند یا ...
-
مقدار
لغتنامه دهخدا
مقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن 8/13). نواخت ...
-
ارپای کاون
لغتنامه دهخدا
ارپای کاون . [ ] (اِخ ) ابن سفیان بن ملک تیموربن ازیق (اربق ؟) بوکای بن تولی خان بن چنگیزخان .سلطان سعید مغفور ابوسعید روزی بدین تلفظ نمود که چون از فرزندان هولاکو کسی نیست که شایسته ٔ خانیت باشدبعد از من ارپا را سلطنت میرسد و او در خیل خانه ٔ خویش ب...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...