کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
zaque
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زک
-
zac
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زک
-
zocco
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زک کو
-
زکک
لغتنامه دهخدا
زکک . [ زَ ک َ ] (ع مص ) زک ، زکا و زککاً؛ تنگاتنگ رفت یا جهت سستی و ناتوانی کوتاه گام رفت . (منتهی الارب ). رجوع به زک شود.
-
ابوزکریا
لغتنامه دهخدا
ابوزکریا. [ اَ زَک َ ری یا ] (اِخ ) یحیی بن سعید العطار. محدّث است .
-
آقُز
لهجه و گویش بختیاری
âqoz آغوز (جوشانده اولین شیر دام پس اززایمان به نام زِک zek).
-
نک
لغتنامه دهخدا
نک . [ ن َ ] (اِ) زاج و زمه را گویند وآن چیزی است شبیه به نمک . (برهان قاطع) (آنندراج ). زاک . زاغ . شب ّ. زمچ . زمه . (یادداشت مؤلف ). مصحف زک است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به زک شود.
-
کرزکان
لغتنامه دهخدا
کرزکان . [ ک َ زَک ْ کا ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسخ میانه ٔ جنوب و مغرب منامه به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
زکاء
لغتنامه دهخدا
زکاء. [ زُ ] (ع مص ) (از «زک ء») زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
زکة
لغتنامه دهخدا
زکة. [ زِک ْ ک َ ] (ع اِ)سلاح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
زکة
لغتنامه دهخدا
زکة. [ زُک ْ ک َ ] (ع اِ) خشم و اندوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مزکن
لغتنامه دهخدا
مزکن . [ م ُ زَک ْ ک ِ ] (ع ص ) قیافه دان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مزکو
لغتنامه دهخدا
مزکو. [ م ُ زَ / م ُ زَک ْ کو ] (اِ) نوعی از طعام . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مزکی
لغتنامه دهخدا
مزکی . [ م ُ زَک ْ کا ] (اِخ ) یکی از اسماء حضرت محمد (ص ) است . (حبیب السیر چ طهران ص 101).
-
زکیک
لغتنامه دهخدا
زکیک . [ زَ ] (ع مص ) زک و زکاً و زکیکاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنگاتنگ رفتن یا جهت سستی و ناتوانی . || شتاب رفتن دجاجة و دراجة. || پر کردن مشک را. (آنندراج ). رجوع به زک شود. || (ع اِ) رفتار تنگاتنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ...