کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِه و زاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زِه و زاد
فرهنگ گنجواژه
اولاد.
-
واژههای مشابه
-
زه
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، احسنت، زهاب، مرحبا، نداوت، وتر
-
زه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ متر. معر. زیق ] (اِ.) کنارة چیزی .
-
زه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (اِمص .) زاییدن . 2 - تراوش آب از درز چیزی . 3 - (اِ.) نطفه . 4 - بچه . 5 - چشمه .
-
زه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چلة کمان .
-
زه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (شب جم .) از ادات تحسین به معنی خوشا، آفرین .
-
زه
لغتنامه دهخدا
زه . [ ] (اِخ ) (رود...) رودیست که از عراق سرچشمه گرفته از بلوک لاهیجان (در آذربایجان غربی ) عبور کرده قسمتی از بلوک منگور را آب دهد وباز به عراق بازگردد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zeh ۱. (موسیقی) تار ساز.۲. رودۀ تابیده که به کمان میبستند؛ چلۀ کمان.۳. [قدیمی] رشتۀ باریک تابیده از رودۀ گوسفند، ابریشم، یا فلز.
-
زه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] zeh کلمۀ تحسین؛ آفرین؛ خوب؛ مرحبا.
-
زه
دیکشنری فارسی به عربی
حبل , خيط , معي , وتر الزاوية القائمة
-
زه زه
لغتنامه دهخدا
زه زه . [ زِه ْ زِه ْ ] (صوت مرکب ) ادات تحسین . تأکید زه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زه شود.
-
سخت زه
لغتنامه دهخدا
سخت زه . [ س َ زِه ْ ] (ص مرکب ) سخت کمان . (آنندراج ) (غیاث ).
-
capotasto (it.) 2, capo, capodastro (it.), capo d'astro (it.)
زهبست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گیرهای قابلحرکت برای انتقال کوک پایه، در آن دسته از سازهای خانوادۀ بربطها که دستانبندی شدهاند
-
chordophones, stringed instruments 1
زهصداها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ردهای از سازها که تولید صدا در آنها با ارتعاش زه صورت میگیرد