کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِهراهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
vaginate
زِهراهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دارای زِهراه متـ . زهدانراهدار
-
واژههای مشابه
-
vagina
زِهراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مجرای ماهیچهای با پوشش مخاطی در پستانداران ماده که زهدان را به خارج متصل میکند متـ . زهدانراه
-
vaginitis
زِهراهآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] التهاب زِهراه متـ . زهدانراهآماس
-
vaginectomy
زِهراهبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بریدن و برداشتن زِهراه متـ . زهدانراهبرداری
-
vaginotomy
زِهراهبُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بریدن یا شکافتن زِهراه متـ . زِهراهشکافی، زهدانراهبُری، زهدانراهشکافی
-
زهراهدوزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← زهدانراهدوزی
-
زِهراهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← زِهراهبُری
-
بازسازی زهراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← بازسازی زهدانراه
-
آب زهراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← آب زهدانراهی
-
دار
واژگان مترادف و متضاد
۱. صلابه، صلیب ۲. بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل ۳. چوب
-
timber 2
دار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درختهایی که میتوان از آنها الوار تولید کرد
-
دار
فرهنگ فارسی معین
و دسته (رُ دَ تِ) (اِمر.) (عا.) 1 - دسته ، گروه . 2 - اطرافیان شخص ، طرفداران .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جایی که در آن سکونت کنند، سرای ، خانه .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چوبی که مجرمانِ محکوم به مرگ را از آن حلق آویز می کنند. 2 - درختی که میوه نمی دهد.