کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِلّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zalle حشرهای سبزرنگ شبیه ملخ که بیشتر در غلهزار یافت میشود و صدای بلندی ایجاد میکند؛ جرواسک؛ چزد؛ زانه: ◻︎ بانگ زله کرد خواهد کرّ گوش / وایچ ناساید به گرما از خروش (رودکی: ۵۳۳).
-
زله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زلَّة] [قدیمی] zalle ۲. ولیمه و مهمانی عروسی.۳. خوردنی و خوراکی که از مهمانی با خود میبردند.
-
زله
دیکشنری فارسی به عربی
عاجز
-
زَلَه
لهجه و گویش بختیاری
za:la 1. جرأت، شهامت؛ 2. صفرا، کیسه صفراza:la-s tarakid>:کیسه صفرایش ترکید> .
-
قره زله
لغتنامه دهخدا
قره زله .[ ق َ رَ زَ ل َ / ل ِ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) قره میخ . گونه ای است از درخت تنگرس که در هرزویل آن را قره زله خوانند. (جنگل شناسی ج 1 ص 261). رجوع به قره میخ شود.
-
پُر زَلَه
لهجه و گویش بختیاری
por-zala پر زَهره، پر جرأت.
-
خار زِلَّه
لهجه و گویش بختیاری
xâr-zella نوعى بوته با خارهاى تیز و بلند.
-
زَلَه تَرک آویدن
لهجه و گویش بختیاری
za:la tarak âvidan زهره ترک شدن، وحشت کردن، بسیارترسیدن. نیز zartelâk .
-
زَل،زله،زهله
لهجه و گویش تهرانی
جرئت، زهره، زَهلَش آب شد- زهرهاش ترکید
-
واژههای همآوا
-
زله
واژگان مترادف و متضاد
بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل
-
زله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) حشره ای است شبیه ملخ و سبز رنگ که در غله زارها و هوای گرم بانگ کند؛ سوسک و زنجره و جزد و چزد نیز گویند.
-
زله
فرهنگ فارسی معین
(زَ لِّ) [ ع . زلة ] 1 - (مص ل .) لغزیدن . 2 - (اِ.) خطا. 3 - مهمانی عروسی . 4 - آن چه از خوردنی که از مهمانی با خود برند.
-
زلح
لغتنامه دهخدا
زلح . [ زَ ] (ع مص ) چشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (ص ) باطل و هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باطل . (اقرب الموارد).
-
زلح
لغتنامه دهخدا
زلح . [ زُ ل ُ ] (ع اِ) کاسه های بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَ ل َه ْ ] (ع اِ) غم و اندوه که به ذات کسی برسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).