کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زَفت
لهجه و گویش بختیاری
zaft zabt .
-
زفت خوی
لغتنامه دهخدا
زفت خوی . [ زُ ] (ص مرکب ) فظ. (تاج المصادر بیهقی ). درشت خوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زفت و ماده ٔ بعد شود.
-
زفت خویی
لغتنامه دهخدا
زفت خویی . [ زُ ] (حامص مرکب ) فظاظت . درشتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زفت معدنی
دیکشنری فارسی به عربی
قير
-
زفت و زکور
لغتنامه دهخدا
زفت و زکور. [ زُ ت ُ زُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) دون . سفله . بخیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و زفت و زکور.خواجه ابوالقاسم از ننگ توبرنکند سر به قیامت ز گور. رودکی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).تو گرسنه ای و من نی...
-
زَفت و بار کردن
لهجه و گویش بختیاری
zaft-o bâr kerdan جمع و جور کردن لوازم زندگى.
-
واژههای همآوا
-
زفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخیل، لئیم، ممسک ۲. بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزهخو
-
زفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت ۲. پر، لبالب، مالامال ۳. بسیار، هنگفت ۴. مومیایی
-
زفت
فرهنگ فارسی معین
(زُ فْ) (ص .) 1 - خسیس ، بخیل . 2 - ترشروی ، تندخو.
-
زفت
فرهنگ فارسی معین
(زَ فْ) (ص .) 1 - درشت ، ستبر. 2 - پر، لبریز. 3 - تندمزه .
-
زفت
فرهنگ فارسی معین
(زِ فْ) (اِ.) نوعی صمغ گیاهی که بر روی پارچه می مالند، و برای معالجه بر موضع مورد نظر می چسبانند.
-
ذفط
لغتنامه دهخدا
ذفط.[ ذَ ] (ع مص ) ذفط طائر؛ برجستن آن بر ماده و همچنین است ذفط تیس . || ذفط ذباب ؛ فضله افکندن مگس . و گفته اند که صواب در هر دو معنی با قاف است .
-
ذفة
لغتنامه دهخدا
ذفة. [ ذَف ْ ف َ ] (ع اِ) یکی گوسفند. واحد ذَف ّ.
-
زفت
لغتنامه دهخدا
زفت . [ زَ ] (ص ) درشت و فربه باشد. (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). فربه . قوی جثه . (انجمن آرا) (آنندراج ). فربه . (فرهنگ رشیدی ). ضخم و فربه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 44). درشت . فربه . (از غیاث اللغات ). تناور. فربه . (شرفنام...
-
زفت
لغتنامه دهخدا
زفت . [ زَ ] (ع اِ) پری . || خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).