کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زُخم زُهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یک زخم
لغتنامه دهخدا
یک زخم . [ ی َ / ی ِ زَ ] (ص مرکب ) کسی که به یک زخم کار دشمن تمام کند. (آنندراج ). که به یک ضرب کار کسی را تمام کند. واحد یموت : می و گرز یک زخم و میدان جنگ نیامد جز از تو کسی را به چنگ . فردوسی .من آن گرز یک زخم برداشتم سپه را همان جای بگذاشتم . فر...
-
fire wound
زخم آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] آسیب یا زخم تازه یا درحالترمیم در لایۀ زایندۀ گیاهان چوبی
-
plate cutting
زخم زینچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سایش تدریجی سطح ریلبند براثر فشار قائم و اصطکاک واردشده از ریل
-
cast sore
زخم گچ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] زخم ناشی از فشار گچ یا لبههای تیز آن بر روی پوست
-
lesion
زخملکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ناحیۀ محدود و مشخصی به شکل زخم در اندام گیاه بیمار
-
چشم زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِمر.) آسیبی که از چشم بد به کسی رسد.
-
زخم خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) مجروح شدن .
-
زخم زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) جراحت وارد کردن .
-
زخم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) جنگ کردن .
-
زخم آور
فرهنگ فارسی معین
(زَ خْ. وَ) (ص فا.) مطرب ، کسی که بر ساز زَخمه می زند.
-
سست زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص مر.) نبضی که سست می زند.
-
سیاه زخم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند.
-
یک زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص مر.) لقب سام نریمان که اژدهایی را با یک ضربه کشت .
-
زرده زخم
لغتنامه دهخدا
زرده زخم . [ زَ دَ / دِ زَ ] (اِ مرکب ) قوباء. ادرفن . ساری یاره . زرده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زردزخم شود.
-
زخم آمدن
لغتنامه دهخدا
زخم آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) زخم وارد شدن . جراحت رسیدن . مجروح شدن . خسته گشتن از زخم : پس ابن عبیدة الحرث که زخمش آمده بود بمرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).نی که مینالد همی در مجلس آزادگان زآن همی نالد که بر وی زخم بسیار آمده ست . سعدی .زخمی که ی...