کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زَهَقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زَهَقَ
فرهنگ واژگان قرآن
به سوي هلاکت (بيرون)رفت(کلمه زهوق به معناي خروج به سختي ، و اصل آن بطوري که گفتهاند به معناي بيرون آمدن جان و مردن است )
-
واژههای مشابه
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ ] (ع مص ) از پیش بشدن . (زوزنی ). پیشی نمودن و سبقت گرفتن بر دیگران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درگذشتن تیر از نشانه و بر هدف نرسیدن . || بیرون آمدن جان . || باطل شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ هََ ] (ع اِ) زمین پست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هامون . (غیاث ).
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ هََ ] (ع مص ) بیرون آمدن جان کسی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی سوم زَهْق و ذیل آن شود.
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ هَِ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سبک و متحرک . (ناظم الاطباء). تیزرفتار. (غیاث ).
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زُ هَُ / زُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زاهق . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زاهق شود.
-
واژههای همآوا
-
زحق
لغتنامه دهخدا
زحق . [ زَ ] (ع مص ) بکوشش ، چیزی از کسی گرفتن . زحک نیز بدین معنی آید: لم یعط فلان الا زحقاً؛ یعنی نبخشید مگر به جهد و کوشش . (از متن اللغة).رجوع به زحک شود.
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ ] (ع مص ) از پیش بشدن . (زوزنی ). پیشی نمودن و سبقت گرفتن بر دیگران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درگذشتن تیر از نشانه و بر هدف نرسیدن . || بیرون آمدن جان . || باطل شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ هََ ] (ع اِ) زمین پست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هامون . (غیاث ).
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ هََ ] (ع مص ) بیرون آمدن جان کسی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی سوم زَهْق و ذیل آن شود.
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ هَِ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سبک و متحرک . (ناظم الاطباء). تیزرفتار. (غیاث ).
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زُ هَُ / زُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زاهق . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زاهق شود.