کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زَن کاکا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زَن کاکا
لهجه و گویش بختیاری
zan-kâkâ زن برادر بزرگتر.
-
واژههای مشابه
-
زن
واژگان مترادف و متضاد
۱. امراء، نسا ۲. بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر ۳. پردگی، مستوره ≠ مرد، همسر
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل . (فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو...
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَ ] (نف مرخم ) زننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود... (ناظم الاطباء). زننده چون برهم زن و چیزی که زَنِش بر آن واقع شود... (آنندراج ). مخفف زننده در سینه زن ، بادزن ،دورزن ، جام زن ، گام زن ، چنگ زن ، تارزن ، تبیره زن ، خشت زن ، لاف زن ، را...
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَن ن ] (ع مص ) خشک شدن پی . || گمان کردن کسی را به خیر یا شر و تهمت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زِن ن ] (ع اِ) ماش یا گندم دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماش و گفته اند دوسر. (از اقرب الموارد). دانه ٔ دَوْسَر. (از دزی ج 1 ص 604). رجوع به دوسر، ماده ٔ قبل و دزی شود.
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [زُ ] (اِ) گیاهی است که آن را دو سر گویند و در میان زراعت گندم و جو روید. (برهان ). قسمی غله که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] 1 - انسان ماده . 2 - همسر.
-
زن
دیکشنری عربی به فارسی
کشيدن , سنجيدن , وزن کردن , وزن داشتن
-
زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: žan] zan ۱. [مقابلِ مرد] انسان ماده.۲. [مقابلِ شوهر] جفت مرد؛ زوجه.
-
زن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زدن) zan ۱. = زدن۲. زننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پنبهزن، خشتزن، دفزن، راهزن، شمشیرزن، لگدزن.
-
زن
دیکشنری فارسی به عربی
امرات , انثي , زوجة
-
زن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰen طاری: žin طامه ای: ǰan طرقی: ǰun کشه ای: ǰen نطنزی: ǰen
-
زِن
لهجه و گویش بختیاری
ze:n ذهن، حافظه ze:n nâra>:حافظهاشضعیف است> .