کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زَر و مثقال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زَر و مثقال
فرهنگ گنجواژه
ثروت و دارائی.
-
واژههای مشابه
-
زر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذهب، طلا، عسجد ۲. پول، دینار ۳. تمول، ثروت ۴. پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال ۵. زرد، زردفام ≠ فضه، نقره ۶. برنا، جوان
-
زر
فرهنگ فارسی معین
جعفری (زَ رِ جَ فَ) (اِ. ص .) 1 - زر خالص . 2 - زر منسوب به جعفر برمکی که پس از رسیدن به وزارت دستور داد تا سکه ها را از زر خالص بزنند.
-
زر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص .) پیر، فرتوت .
-
زر
لغتنامه دهخدا
زر. [ زِ ] (اِ) ازگیل . (در طوالش ). رجوع به ازگیل شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 235 شود.
-
زر
لغتنامه دهخدا
زر. [ زِرر ] (اِخ ) نام یکی از دو ستاره ٔ هنعه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زر
دیکشنری عربی به فارسی
دکمه
-
زر
دیکشنری فارسی به عربی
ذهب
-
زُرْ
لهجه و گویش بختیاری
zo:r ظهر، وقت ناهار.
-
زِرِ
لهجه و گویش بختیاری
zere زره، جوشن.
-
زر زر کردن
لهجه و گویش تهرانی
یاوه بافتن
-
زِر زِرو،زر زری
لهجه و گویش تهرانی
بچهای که زیاد گریه میکند،کسی که همیشه نالان است..
-
صحیفه ٔ زر
لغتنامه دهخدا
صحیفه ٔ زر. [ ص َ ف َ / ف ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالم تاب است . || رخ زرد. || برگهای خزان دیده . || رخساره ٔ عاشق . (برهان ).
-
ابجد زر
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) شعاع آفتاب .