کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زَادَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زَادَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
به او اضافه کرد - به او افزود
-
واژههای مشابه
-
زاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرزند، مولود، ولد ۲. متولد
-
زاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - تولد یافته . 2 - پیدا شده .
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ ] (اِخ ) اخلاطی ازمشایخ صوفیه . ابن بطوطه آرد: میر عزالدین بن احمد رفاعی را بهمراهی زاده ٔ اخلاطی که از کبار مشایخ بود دیدم . همراه اخلاطی صد تن درویش قلندر [ موَله ] بودند و همه در خیمه هائی که بدستور حاکم شهر [ عمر یک فرزند سلطان محمدبن...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ ] (اِخ ) از مشایخ شهر قریم [ کریمه ]است ابن بطوطه آرد: چون بطرف شهر قریم عزیمت کردم [تلکتمور ] که از طرف سلطان محمد اوزبک خان حاکم آن شهر بود یکی از خدمتکاران را با سعدالدین امام شهر به استقبال من فرستاد من بخانقاه شیخ شهر، زاده ٔ خراسانی...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ ] (اِخ ) شیخ زاده ٔ خراسانی . ابن بطوطه آرد: شاه ابواسحاق شیخ زاده ٔ خراسانی را که برسالت از طرف پادشاه هرات نزد وی [ به شیراز ] آمده بوده هفتاد هزار دینار عطا کرد و محرک وی در این بخشش رقابت با پادشاه هند بود. (رحله ٔ ابن بطوطه چ پاریس ج...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ، اِ) بمعنی زاد است که فرزند و زائیده شده و زائیده باشد . (برهان ) (آنندراج ). فرزند. (شرفنامه ٔ منیری ) : چه گوئید گفتا که : آزاده ای بسختی همی پرورد زاده ای . دقیقی .بزرگان شدند ایمن از خواسته زن و زاده و گنج آراسته . ...
-
زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) zāde ۱. زاییده؛ زاییدهشده.۲. (اسم) فرزند: ◻︎ بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته (فردوسی: ۷/۸۰).۳. فرزند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمیزاده، امامزاده، بزرگزاده، پرستارزاده، گدازاده، ◻︎ به ناپاکزاده مدارید امید / ...
-
زاده
دیکشنری فارسی به عربی
صغار السمک
-
عزمی زاده
لغتنامه دهخدا
عزمی زاده . [ ع َ دَ ] (اِخ ) مصطفی بن محمد، مشهور به عزمی زاده (977-1040 هَ .ق .). از فقهای حنفی است و بترتیب قضای دمشق و مصر و بروسه و ادرنه را بعهده داشت . اصل او از ترکان است . او راست : نتائج الافکار، حاشیه بر درر الحکام ، دیوان الانشاء، حاشیه ب...
-
علمی زاده
لغتنامه دهخدا
علمی زاده . [ ع ِ دَ ] (اِخ ) شریف عبری . از او چهل وپنج بیت در «زبدة الشعراء» آمده است . (از کشف الظنون ). رجوع به صبری (شریف ...) شود.
-
گلستان زاده
لغتنامه دهخدا
گلستان زاده . [ گ ُ ل ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بستان زاده . گل و سبزه . (آنندراج ). آنچه در گلستان رسته است : این طفل کبودپوش بستان زاده از صفحه ٔ دشت بایدش داد سبق . میر الهی همدانی (از آنندراج ).گلستان زادگان دارند دلکش صورتی اماحیا از روی گ...
-
گوان زاده
لغتنامه دهخدا
گوان زاده . [ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پهلوان نژاد. بهادرنسب . (فهرست ولف ) : از آنجا سوی قلب توران سپاه گوان زادگان برگرفتند راه .فردوسی .
-
کی زاده
لغتنامه دهخدا
کی زاده . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) فرزند کی . شاهزاده : کی منم کی برد مخالف ، تاج جز به کی زاده کی دهند خراج ؟ نظامی .رجوع به کی شود.