کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوف
لغتنامه دهخدا
زوف . [ ] (ع اِ) مقدار بسیار: بالزوف ؛ به فراوانی . (از دزی ج 1 ص 614).
-
زوف
لغتنامه دهخدا
زوف . [ زَ ] (ع مص ) بال وا کردن کبوتر و دم کشان رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ظوف
لغتنامه دهخدا
ظوف . (ع اِ) اخذه بظوف رقبته و بظاف رقبته ؛ گرفت آن را همه یعنی به پوست گردن وی . || ترکته بظوفها و بظافها؛ گذاشتم آن را تنها.
-
ذوف
لغتنامه دهخدا
ذوف . [ ذَ ] (ع مص ) نزدیک و گشاده گام گذاشته رفتن .
-
ضوف
لغتنامه دهخدا
ضوف . [ ض َ ] (ع مص ) از پی کسی فراشدن . (زوزنی ).
-
جستوجو در متن
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن عامربن غوثبان . پدر قبیله ای است . (منتهی الارب در کلمه ٔ زوف ).
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبایل یمن . (لسان العرب ). ابن حائک آرد: بلد زبید، بلاغ است که وادیی است دارای نخل و آن غیر بلاغ است در بلد خثعم (یکی دیگر از قبایل یمن ). و این بلاغ [ بلاغ زبید ] در پایین خنقه واقع است و تا «وره » و «اعدان » امتداد دا...