کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زوش
/zuš/
معنی
۱. تندخو؛ بدخو؛ ترشرو؛ بدطبع: ◻︎ بانگ کردمت ای فغ سیمین / زوش خواندم تو را که هستی زوش (رودکی: ۵۲۴).
۲. نیرومند: ◻︎ بریزد پنجه و دندان و شاخ و زهره در رزمت / ز ببر زوش و پیل مست و گرگ تند و شیر نر (عبدالواسع جبلی: ۱۹۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوش
فرهنگ فارسی معین
(ص .)1 - تندخو، خشمگین . 2 - نیرومند.
-
زوش
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زُ) [ ع . ] (ص .) بندة فرومایه .
-
زوش
لغتنامه دهخدا
زوش . (ص ) خشمگین و ترش روی و تندخوی و کج طبیعت و زودرنج باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). بدخو. تند. (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تند و سخت طبع. (لغت فرس اسدی ، یادداشت ایضاً). تندخو. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تندخو. سخت طبع....
-
زوش
لغتنامه دهخدا
زوش . [ زَ ] (ع ص ) بنده ٔ ناکس و لئیم . و عامه به ضم زاء خوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده ٔ فرومایه و عبد لئیم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زوش
لغتنامه دهخدا
زوش . [ زَ وَ / وُ ] (اِخ ) بمعنی زاوش که نام ستاره ٔ مشتری باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نام یکی از سبعه ٔ سیاره است که آن را به تازی مشتری خوانند و آن را زاوش نیز گویند. (جهانگیری ).
-
زوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zuš ۱. تندخو؛ بدخو؛ ترشرو؛ بدطبع: ◻︎ بانگ کردمت ای فغ سیمین / زوش خواندم تو را که هستی زوش (رودکی: ۵۲۴).۲. نیرومند: ◻︎ بریزد پنجه و دندان و شاخ و زهره در رزمت / ز ببر زوش و پیل مست و گرگ تند و شیر نر (عبدالواسع جبلی: ۱۹۴).
-
واژههای همآوا
-
ذوش
لغتنامه دهخدا
ذوش . (ص ) شعوری گوید بمعنای بدطبع و تندخوست . حکیم فردوسی : بانگ کرده است ای بت سیمین ذوش هستم ترا که هستی ذوش .این کلمه از مجعولات شعوری است وشعر نیز از رودکی است و «کرده است » «کردمت » است و زوش با زاء اخت الراء است نه با ذال بمعنای تند و سخت طبع....
-
جستوجو در متن
-
زوشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: zušā) زیبا ، نیکو ، دلربا ، از ریشه اوستایی زوش/zus/ .
-
ژوش
لغتنامه دهخدا
ژوش . (ص ) تند و تیز و سخت و زودخشم بود : کردمت بانگ ای مه سیمین ژوش خواندم ترا که هستی ژوش . رودکی (از لغت نامه ٔ اوبهی ).زوش . رجوع به زوش شود.
-
ژوش
لغتنامه دهخدا
ژوش . (اِخ ) زوش . سمعانی گوید: قریه ای از قراء بخاراست و گمان میکنم نزدیک نور باشد. (الانساب سمعانی ورق 281).
-
کشکله
لغتنامه دهخدا
کشکله . [ ک َ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) جوزه ٔ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (یادداشت مؤلف ) : هست ز مغز آن سرت ای منگله همچو زوش مانده تهی کشکله .رودکی .
-
زاوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] zāvoš ۱. از خدایان یونانیان قدیم؛ زئوس.۲. ‹زاووش، زواش، زوش› (نجوم) [قدیمی] = مشتری: ◻︎ فلک سادسست زاوش را / که دهندهست دانش و هش را (سنائی۱: ۶۹۹).
-
روش
لغتنامه دهخدا
روش . (ص ) مخفف روشن باشد که از روشنائی است چنانکه گویند «چشم شما روش ». (برهان قاطع). مخفف روشن . چنانکه گویند چش روشی یعنی چشم روشن . (آنندراج ). || (حامص ) روشنایی : «فرخت بادا روش خنیده گرشاسب هوش ». (از فرهنگ فارسی معین ).|| صاحب برهان قاطع و فر...