کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوز
لغتنامه دهخدا
زوز. (اِ) طعنه و ملامت و سرزنش . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || زوزه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زوزه شود.
-
واژههای همآوا
-
زوذ
لغتنامه دهخدا
زوذ. (ق ) بمعنی همین زود که بمعنی جلد و شتاب باشد و این موافق قاعده ٔ فارسی بعضی بلاد است که اگر قبل از دال حرف علت باشد، دال را ذال معجمه خوانند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به زود و المعرب جوالیقی ص 176 و حرف «د» لغتنامه شود.
-
ضوز
لغتنامه دهخدا
ضوز. [ ض َ ] (ع اِ) ضوازة. پاره ٔ جداافتاده از مسواک . (منتهی الارب ).
-
ضوز
لغتنامه دهخدا
ضوز. [ ض َ ] (ع مص ) کم کردن و نقصان کردن در حق کسی . (منتهی الارب ). || جور کردن در حکم . (منتخب اللغات ). جور و ستم کردن بر کسی در حکم . (منتهی الارب ). || خائیدن خرما را. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). خائیدن . (تاج المصادر).
-
جستوجو در متن
-
زوزنی
لغتنامه دهخدا
زوزنی . [ زوزَ ] (اِخ ) رجوع به ابوسهل محمدبن حسن زوزنی شود.
-
ابوسهل زوزنی
لغتنامه دهخدا
ابوسهل زوزنی . [ اَ س َ ل ِ زوزَ ] (اِخ ) رجوع به ابوسهل محمدبن حسن زوزنی شود.