کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زور و دم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زور و دم
لغتنامه دهخدا
زورو دم . [ رُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بمعنی زور و قوت و تکبر و غرور باشد و این لغت را در فرهنگ جهانگیری زوردوم تصحیح کرده اند که تقدیم دال باشد به واو... (برهان ) (آنندراج ). قوت و توانایی و تکبر و غرور. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
زور بردن
لغتنامه دهخدا
زور بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، صعب بودن . مشکل بودن : این کار زور می برد که مطابق میل او شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
-
زور دادن
لغتنامه دهخدا
زور دادن . [دَ ] (مص مرکب ) زور آوردن . فشار دادن . نیرو کردن .
-
زور گفتن
لغتنامه دهخدا
زور گفتن . [ گ ُ ت َ] (مص مرکب ) جور کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بهتان . (تاج المصادر بیهقی ، یادداشت ایضاً). رجوع به زور شود.
-
زور آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَیا وُ دَ) (مص ل .) 1 - فشار دادن . 2 - ستم کردن .
-
زور زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) (عا.) نهایت تلاش خود را کردن .
-
شاه زور
لغتنامه دهخدا
شاه زور. (ص مرکب ) شخص بسیار قوی . (فرهنگ نظام ).
-
اعمال زور
دیکشنری فارسی به عربی
عمل
-
زور زدن
دیکشنری فارسی به عربی
اجهاد
-
زور ورزی
دیکشنری فارسی به عربی
العاب رياضية
-
زور اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
الو , عثرة
-
کم زور
دیکشنری فارسی به عربی
ضعيف
-
بی زور
دیکشنری فارسی به عربی
ضعيف
-
پر زور
دیکشنری فارسی به عربی
قوي