کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زورمندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زورمندی
لغتنامه دهخدا
زورمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) (از: زورمند +ی ، پسوند مصدری ) قوت . نیرومندی . توانایی . اعمال زورو فشار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دارای زور و نیرو بودن . زورآوری . چیره دستی . (فرهنگ فارسی معین ). قوت و قدرت و توانایی و جرأت . (ناظم الاطباء) : به پ...
-
جستوجو در متن
-
زورآوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zur[']āvari زورمندی؛ نیرومندی.
-
سرپنجگی
واژگان مترادف و متضاد
زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط
-
توانایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tavānāy(')i نیرومندی؛ زورمندی؛ قدرت.
-
یال و کوپال
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِمر.) توش و توان ، نیرو، زورمندی .
-
خرزوری
لغتنامه دهخدا
خرزوری .[ خ َ ] (حامص مرکب ) پرقدرتی . زورمندی . بسیارزوری .
-
سرپنجگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] sarpanjegi ۱. زورمندی.۲. دلاوری.۳. زبردستی.
-
توانگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tavāngari ۱. توانایی؛ زورمندی؛ قدرت.۲. [مجاز] مالداری.
-
تنومندی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرزوری، توانایی، زورمندی، قدرتمندی ≠ ناتوانی، کمزوری ۲. جسامت، چاقی، فربهی، قوت، نیرومندی ≠ لاغری
-
توانمندی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انرژی، زور، قدرت، قوه، ۲. زورمندی، نیرو، نیرومندی ≠ ناتوانی ۳. نفوذ
-
هم افسر
لغتنامه دهخدا
هم افسر. [ هََ اَ س َ ] (ص مرکب ) همپایه . هم درجه : عیوق به دست زورمندی برده ز هم افسران بلندی .نظامی .
-
پیل تنی
لغتنامه دهخدا
پیل تنی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیل تن . عظمت جثه . زورمندی .
-
بندی کردن
لغتنامه دهخدا
بندی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . گرفتار کردن . بازداشتن : نترسد که دورانش بندی کندکه با بندیان زورمندی کند.سعدی .
-
زورمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zurmand دارای زور و نیرو؛ پرزور؛ نیرومند: ◻︎ ضعیفان را مکن بر دل گزندی / که درمانی به جور زورمندی (سعدی: ۱۸۸).