کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زورفین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زورفین
/zurfin/
معنی
= زرفین: ◻︎ خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱: ۱۲۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زورفین
فرهنگ فارسی معین
(زُ فِ) نک زلفین .
-
زورفین
لغتنامه دهخدا
زورفین . (اِ)بمعنی زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر چارچوب در و صندوق و امثال آن زنند و زنجیر بر آن اندازند و قفل کنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). زرفین . زلفین . (فرهنگ فارسی معین ) : هر کسی انگشت خود یک ره کند در زورفین . م...
-
زورفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zurfin = زرفین: ◻︎ خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱: ۱۲۰).
-
جستوجو در متن
-
زیرفین
لغتنامه دهخدا
زیرفین . (اِ) زورفین . قفل . کلیدان در. (ناظم الاطباء). رجوع به زورفین و زرفین شود.
-
زولفین
لغتنامه دهخدا
زولفین . (اِ) بمعنی زورفین است که زرفین در صندوق زر باشد. (برهان ).زورفین . (آنندراج ). زورفین . زرفین . (ناظم الاطباء). زرفین . رزه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مردم دانا نباشد دوست او یک روز بیش هر کسی انگشت خود یک ره کند در زولفین .منوچهری (یاددا...
-
زلفین
فرهنگ فارسی معین
(زُ) (اِ.) = زورفین . زُرúفین : 1 - حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند. 2 - زلف معشوق .
-
زرفنة
لغتنامه دهخدا
زرفنة. [ زَ ف َ ن َ ] (ع مص ) همچو زنجیر ساختن : زرفن صدغه ؛ همچو زنجیر ساخت زلف را. مولده و مأخوذ است از زرفین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی است که عرب از زورفین و زولفین فارسی ، بمعنی رزه ٔ چفت کرده است ....
-
زوفلین
لغتنامه دهخدا
زوفلین . (اِ) بمعنی زورفین که زرفین درخانه و صندوق باشد. (برهان ). بمعنی زوفرین است . (جهانگیری ). زفرین . زوفرین . زولفین . زورفین . رزه که چفت بدان افتد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مردم دانا نباشد دوستش یک روز بیش هر کسی انگشت خود یک ره کند در زوف...
-
زرافین
لغتنامه دهخدا
زرافین . [ زُ ] (ع اِ) بمعنی زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر چارچوب در خانه نصب کنند و زنجیر در را بر آن اندازند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). زنجیر باریک آهنین که بر در، زنند و حلقه ای در آن فکنند تا باز نشود. (از شرفنامه ٔ منیری ). حلقه...
-
زفرین
لغتنامه دهخدا
زفرین . [ زُ ] (اِ) آن آهن که بر درها زنند و حلقه در آن افکنند و قفل کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 363). بر وزن و معنی زرفین است و آن حلقه ای باشد که برچهارچوب در نصب کنند. (برهان ) (آنندراج ). زوفرین . زوفلین . زولفین . زلفین . زورفین . زرفین . رزه ...
-
زلفینک
لغتنامه دهخدا
زلفینک . [ زُ ن َ ] (اِمصغر)زرفینک . زورفینک . زولفینک . زورفین خرد. که از طریق مشابهت حلقه بودن به زلف اطلاق می شود. موی صدغ حلقه کرده . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). (از: زلفین +ک ، پسوند تصغیر و تحبیب ). ج ، زلفینکان : زلفینک اوبر نهاده داردبر ...
-
یکره
لغتنامه دهخدا
یکره . [ ی َ / ی ِ رَه ْ ] (ص مرکب ) در یک طریق و به واسطه ٔ یک راه . (ناظم الاطباء). یک طریق . (برهان ). || بی ریا و بی نفاق . (برهان ) (ناظم الاطباء). صاف و ساده . || (ق مرکب ) به یک بارگی . کلیتاً. بالکل . کلاً. یک باره . (یادداشت مؤلف ) : صوفی آ...
-
زرفین
لغتنامه دهخدا
زرفین . [ زُ ] (معرب ، اِ) حلقه ای باشد که بر چهارچوب در نصب کنند و زنجیر در را بر آن اندازند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و به معنی زره و پره ٔ قفل هم آمده است و عربان زرفین را بکسر اول گویند ... (برهان ). حلقه ٔ در و زنجیر. (...
-
رزه
لغتنامه دهخدا
رزه . [ رَ زَ / زِ ] (اِ) طناب که آنرا رجه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). رژه . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 15). رجه و شریطه و طنابی از لیف خرما و جز آن که دو سر آن را به جایی بند کنند و جامه و لنگی و مانند آن بر وی اندازند. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شو...