کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوردست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوردست
لغتنامه دهخدا
زوردست . [ دَ ] (ص مرکب ) قوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دلیری به رزم اندرون زوردست همان پاکدینی و یزدان پرست . فردوسی (یادداشت ایضاً).رهی گشتند او را زوردستان ز دل کردند بیرون مکر و دستان .(ویس و رامین ).
-
جستوجو در متن
-
زبردست
لغتنامه دهخدا
زبردست . [ زَ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) صدر. (شرفنامه ) (آنندراج ).صدر مجلس را گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || بالادست . طرف بالای مجلس . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : روزی (یعقوب بن اسحاق کندی ) پیش مأمون درآمد و بر زبردست یکی از ائمه ٔ اسلام بنش...
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (ص مبهم ) کل . همه . تمام . (یادداشت به خط مؤلف ). افاده ٔ معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن . (برهان ). ترجمه ٔ کل هم هست . (برهان ). پیش از اسم عام درآید و حکم آن اسم را در همانندان آن تعمیم دهد و نیز بر سر عدد درآید و حکمی را ...
-
پیمودن
لغتنامه دهخدا
پیمودن . [ پ َ / پ ِدَ ] (مص ) مطلق اندازه گرفتن . (فرهنگ نظام ). || به ذرع چیزی بکسی دادن . ذرع کردن . گز کردن . اندازه گرفتن با گز و ذراع و ارش و غیره : بفرسنگ صد بود بالای اوی نشایست پیمود پهنای اوی . فردوسی .نپیمود کس خاک کاخش به پی ز لشکر هرآنکس...