کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زورآزما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زورآزما
/zur[']āz[e]mā/
معنی
پهلوان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زورآزما
لغتنامه دهخدا
زورآزما. [ زْ / زِ ] (نف مرکب ) زورآزمای . زورآزماینده . آنکه زور و نیروی خویش را به معرض آزمایش درآورد. کسی که با دیگری دست و پنجه نرم کند. پهلوان . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوان را گویند. (آنندراج ). پهلوان و کشتی گیر. (ناظم الاطباء) : دو تن را بفرمو...
-
زورآزما
لغتنامه دهخدا
زورآزما. [ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
زورآزما
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (زِ) (ص فا.) آن که زور و نیروی خویش را به معرض آزمایش درآورد.
-
زورآزما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹زورآزمای› [مجاز] zur[']āz[e]mā پهلوان.
-
جستوجو در متن
-
آزما
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آزمودن) ‹آزمای› 'āz[e]mā ۱. = آزمودن۲. آزماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بختآزما، جنگآزما، رزمآزما، زورآزما.
-
مشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) moštzan ۱. (ورزش) کسی که ورزش بوکس میکند؛ بوکسور.۲. کسی که با مشت میزند.۳. [قدیمی] زورآزما.
-
تئاژن دوتازس
لغتنامه دهخدا
تئاژن دوتازس . [ ت ِ ژِ دُ زُ ] (اِخ ) زورآزما و پهلوان مشهور یونان (در قرن پنجم - ششم ق .م .). وی در اغلب مسابقه ها و بازیهای بزرگ المپیک شرکت می کرد و پیروز می گشت و جوائز آنرا بدست می آورد.
-
زورآزمایی
لغتنامه دهخدا
زورآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) نشان دادن زور و نیرو. دست و پنجه نرم کردن . پهلوانی . (فرهنگ فارسی معین ). زورورزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چو زورآوری خودنمایی کندبر افتاده زورآزمایی کند. سعدی (بوستان ).تو با این مردی وزورآزمایی همی ترسم که...
-
آزما
لغتنامه دهخدا
آزما. [ زْ / زِ ] (نف مرخم ) آزمای . مخفف آزماینده ، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما، بمعانی مختلف آید. در جنگ آزمای ، نبردآزمای و رزم آزمای و امثال آن به معنی دهنده و کننده ٔ...
-
فرهنگ
لغتنامه دهخدا
فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و د...
-
شمشیر
لغتنامه دهخدا
شمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: م...
-
افکندن
لغتنامه دهخدا
افکندن . [ اَ ک َ دَ] (مص ) در پهلوی افگندن و اپکندن . از پیشوند اپا + کن بمعنی انداختن . بدور انداختن . ساقط کردن . دورکردن . فرش گستردن . از شماره بیرون کردن . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). افگندن . اوگندن . بمعنی انداختن . پرت کردن . بر زمین زدن . سا...