کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زود غضب
دیکشنری فارسی به عربی
غضوب
-
زود جُنب
لهجه و گویش تهرانی
فرز و چالاک
-
صبح زود
واژهنامه آزاد
بامداد
-
دیر و زود
لغتنامه دهخدا
دیر و زود. [ رُ ] (ق مرکب )در زمان نزدیک یا دور. سرانجام . عاقبت : گفتی که دیر و زودبحالت نظر کنم آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی . سعدی .دیر و زود این شخص و شکل نازنین خاک خواهد گشتن و خاکش غبار. سعدی .گر ترا کامی برآید دیر و زود از وصل مابعد از آن نا...
-
دیر و زود
فرهنگ گنجواژه
سرانجام.
-
دیر و زود
فرهنگ گنجواژه
عدم دقت در وقت، تأخیر یا تعجیل.
-
ادم ساده لوح و زود باور
دیکشنری فارسی به عربی
نورس
-
اگر زود رفته بودیم، حتما به او رسیده بودیم.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: age zü bešdabâɂima, hatmi be nu(n) berassâbâɂima. طاری: age zü bešdaboyim, hatman beš berassâɂaboyim. طامه ای: ege zutar bošeɹabeɹim, hatman be nuhun borassâɂabeɹim. طرقی: age zü bešiyaboyim, hatman e rassâboyim. کشه ای: age zi bešiyaboyim, ...
-
تو چون تند راه میروی، زود خسته میشوی.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: to az bas tond râh aše, zü xassa abe. طاری: to čon tund rah aše, zü xassa abe. طامه ای: to čon tund reh-e še, ǰaldi xasse abe. طرقی: to čon tund rah aše, zü xassa abe. کشه ای: to čon ton rah aše, zi xassa abe. نطنزی: to čon tond râh-e še, zu...
-
واژههای همآوا
-
ذود
لغتنامه دهخدا
ذود. [ ذَ ] (ع اِ) جماعت سه شتر ماده تا ده یا پانزده یا بیست یا سی یا مابین دو و نه و واحد و جمع در آن یکسان است یا آن جمعی است بی واحد و یا واحد است و جمع آن اَذواد است ودر مثل آمده است : الذود الی الذود ابل . و شیخ اجل سعدی علیه الرحمة آنرا بدین صو...
-
ذود
لغتنامه دهخدا
ذود. [ ذَ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) دفع. طرد. || دور کردن . ذیاد. سوق . راندن . چنانکه شتران را. || دفاع و حمایت از حسب و اهل و مانند آن .
-
ذود
لغتنامه دهخدا
ذود. [ ذُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذائد.
-
جستوجو در متن
-
تُنّاتُن
لهجه و گویش بختیاری
tonnâ-ton تندتند، زود به زود.
-
فِرت و فِرت
لهجه و گویش تهرانی
سیگار کشیدن زود به زود