کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زودشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زودشکن
دیکشنری
brittle, delicate, fragile, frail, frangible, reedy
-
جستوجوی دقیق
-
زودشکن
لغتنامه دهخدا
زودشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه ... زودشکن باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً). بوره ٔ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً).
-
زودشکن
دیکشنری فارسی به عربی
هش
-
جستوجو در متن
-
brittle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن
-
هش
دیکشنری عربی به فارسی
ترد , شکننده , بي دوام , زودشکن , نازک , لطيف , ضعيف
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ ] (اِ) سنگی سخت سیاه است و براق و زودشکن در هند باشد. (نزهة القلوب ).
-
ترد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tord ۱. هر چیزی که زود شکسته شود؛ زودشکن.۲. نازک.۳. [قدیمی] تروتازه.
-
ترد
لغتنامه دهخدا
ترد. [ ت ُ ] (ص ) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . (ناظم الاطباء). زودشکن . شکننده . سست . مقابل چغر.
-
قصم
لغتنامه دهخدا
قصم . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) زودشکن . (منتهی الارب ). سریعالانکسار. (اقرب الموارد): رجل قصم . (منتهی الارب ).
-
فدر
لغتنامه دهخدا
فدر. [ ف َ دِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || چوب زودشکن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دیرشکن
لغتنامه دهخدا
دیرشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم . قرص . زفت . عسرالرض . عسرةالرض . (یادداشت مؤلف ). که زود شکسته نشود.
-
شاه صلی
لغتنامه دهخدا
شاه صلی . [ ص َ ] (اِ مرکب ) صاصلی است . شاصلی نام گیاهی است شبیه حلفای تازه روئیده از آن کوچکتر با شاخهای باریک و نرم و تازه و زودشکن مایل به سفیدی به اندازه ٔ دو وجب و تازه ٔ آن خوراکی است . (مخزن الادویه ). رجوع به شاصلاء و شاصلی شود.
-
قصف
لغتنامه دهخدا
قصف . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) به دو نیمه شکسته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد زودشکن . (منتهی الارب ). الرجل السریعالانکسار عن النجدة. (اقرب الموارد).
-
قصلة
لغتنامه دهخدا
قصلة. [ ق َ ل َ ] (ع ص ) سست و نرم زودشکن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): شجرة قصلة؛ درخت نرم زودشکن . (منتهی الارب ). || (اِ) طائفه ٔ منفصله ٔ از ذرع . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گله ٔ شتران از بیست تا سی . (منتهی الارب ). || جماعة الماشیة. ...
-
جوزبوا
لغتنامه دهخدا
جوزبوا. [ ج َ /جُو ب ُوْ وا ] (اِ مرکب ) معرب جوز بویا. (فرهنگ فارسی معین ). جوزبویه . جوزالقی ٔ. بار درختی است مخصوص ببلاد یمن و هند و آنرا بهندی مین پهل (جلی پهل ) گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). زودشکن و نازک پوست و خوشبوست و بهتر...