کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوح
لغتنامه دهخدا
زوح . [ زَ ] (ع مص ) پراکنده کردن شتران . || فراهم و گرد آوردن شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفتن و دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ا...
-
واژههای همآوا
-
ذوح
لغتنامه دهخدا
ذوح . [ ذَ ] (ع مص ) سخت رفتن . (منتهی الارب ). رفتار درشت و عنیف . السیرالعنیف . (تاج المصادر بیهقی ). || گرد آوردن گوسفندان و مانند آن .
-
زوه
لغتنامه دهخدا
زوه . [ ] (اِخ ) از حدود «توسمت » است [ از تبت ]، دهیست خرد. (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
دور شدن
لغتنامه دهخدا
دورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. شط. شطوط. شطف . شطوف . شحط. شحوط. مشحط. طلب . عزلة. اجلاء. انجلاء. تجلی . مهایطة. هیاط. اتنان . ازولال ....