کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوجسمسانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سم
فرهنگ فارسی معین
(سُ مّ) [ په . ] 1 - (ص فا.) سُنب ؛ در ترکیب با واژه های دیگر معنای «سوراخ - کننده » می دهد. مانند آهن سم . 2 - (اِ.) قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان .
-
سم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) خانه ای زیر زمین که در بیابان ها برای مسافران می ساختند.
-
سم
لغتنامه دهخدا
سم . [ س َ ] (ع اِ) تلفظ فارسی یعنی زهر : تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست . ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).اگر داد و بیداد دارو شوندبود داد تریاق وبیداد سم . ناصرخسرو.چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش نان سپید فلک آب سیاهست...
-
سم
لغتنامه دهخدا
سم . [ س َ / س ُ / س ِم م ] (ع اِ) زهر. (برهان ). زهر قاتل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زهر. ج ، سموم . (مهذب الاسماء). السم هو الذی فقد المزاج لابالمضارة فقط بل بخاصیة فیه کالبیش . (قانون بوعلی ).- ذات السم ؛ هر حیوان زهردار. (ناظم الاطباء).- سم اب...
-
سم
لغتنامه دهخدا
سم . [ س ُ ] (اِ) سنب . سمب . پهلوی ، «سومب » ، ارمنی «سمبک » ، کردی عاریتی و دخیل «سیم » ، افغانی عاریتی و دخیل «سوم » ، وخی و سریکلی عاریتی و دخیل «سوم » ، در پارسی باستان «سومبه » یا «سومپه » ، در سانسکریت «سومبهه »یا «سومپه » ، گیلکی «سوم » ، معر...
-
سم
دیکشنری عربی به فارسی
شوکران , شوکران کبير , زهر , سم , شرنگ , زهرالود , سمي , مسموم کردن , زهرابه , ترکيب زهردار , داروي سمي
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سمّ] sam[m] ۱. [جمع: سُمُوم] هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود؛ زهر.۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز زیانبار: سیگار برای تو سم است.۳. [جمع: سِمام و سُموم] [قدیمی] سوراخ، مانند سوراخ سوزن.〈 سمّ زعاف: [قدیمی] زهر کشنده که ا...
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sumb] ‹سنب› som ۱. (زیستشناسی) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن.۲. [عامیانه] پای انسان.۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ؛ گودال.۴. [قدیمی] جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوس...
-
سَمِّ
فرهنگ واژگان قرآن
سوراخ
-
سم
دیکشنری فارسی به عربی
حافر , سم , مسمار
-
سم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: som طاری: som طامه ای: som طرقی: som کشه ای: som نطنزی: somb
-
سَم
لهجه و گویش بختیاری
sa:m سهم، ترس sa:m bem eniša>:مىترسم؛sa:m bem nešast:ترسیدم> .
-
سُم
لهجه و گویش بختیاری
som سُم.
-
even-even nucleus
هستۀ زوج ـ زوج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر هستهای که شمار پروتونها و نوترونهای آن هر دو زوج است
-
سم سم کار
لغتنامه دهخدا
سم سم کار. [ س ِ س ِ] (ص مرکب ) آنکه در کارها سخت درنگ و بطوء بسیار کند. آنکه کاری کند و بی علاقگی کند. (یادداشت مؤلف ).