کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زوال
/zavāl/
معنی
۱. نیست شدن؛ زدوده شدن؛ از بین رفتن.
۲. [قدیمی] دور شدن.
۳. [قدیمی، مجاز] مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان بهسوی مغرب.
۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط میگذارد.
〈 زوال پذیرفتن: (مصدر لازم) [عربی. فارسی] نیست شدن؛ فانی شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک
برابر فارسی
فروپاش
فعل
بن گذشته: زوال کرد
بن حال: زوال کن
دیکشنری
decadence, declension, decline, degeneration, dissolution, downfall, ebb, falloff, lapse, twilight
-
جستوجوی دقیق
-
زوال
واژگان مترادف و متضاد
اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک
-
زوال
فرهنگ واژههای سره
فروپاش
-
زوال
لغتنامه دهخدا
زوال . [ زَ ] (ع مص ) بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). درگشتن و دور گشتن و دور شدن از جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گشتن از حالی و دور شدن از جایی . (از غیاث ) (از آنندراج ). گشتن آفتاب و جز آن . (مجمل اللغة) (...
-
زوال
لغتنامه دهخدا
زوال . [ زَوْ وا ] (ع ص ) نیک متحرک و جنبان در رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قسمتی از راه و از مسافرت . (ناظم الاطباء).
-
زوال
لغتنامه دهخدا
زوال . [ زِ ] (ع مص ) استعمال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن . (منتهی الارب ). مزاولة. (ناظم الاطباء). || اراده ٔ کاری کردن . (منتهی الارب ). رجوع به مزاولة شود.
-
زوال
لغتنامه دهخدا
زوال . [ زُ ] (اِ) به لهجه ٔ آذری ، ذغال . انگشت . زگال . فحم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زغال . (ناظم الاطباء). || اخگر و آتش پاره . (ناظم الاطباء).
-
زوال
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نیست شدن ، از بین رفتن . 2 - متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب . 3 - (اِمص .) نقصان . 4 - ناپایداری . 5 - نیستی . 6 - خرابی . 7 - (اِ.) آفت ، بلا.
-
زوال
دیکشنری عربی به فارسی
کهنگي , منسوخي , متروکي , از رواج افتادگي
-
زوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zavāl ۱. نیست شدن؛ زدوده شدن؛ از بین رفتن.۲. [قدیمی] دور شدن.۳. [قدیمی، مجاز] مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان بهسوی مغرب.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط میگذارد.〈 زوال پذیرفتن: (مصدر لازم) [ع...
-
زوال
دیکشنری فارسی به عربی
استهلاک , انحطاط , تدهور , جزر , خطا , سقوط , مزلق , هبوط
-
واژههای مشابه
-
زَوَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
زوال - فنا - نابودي
-
گرد زوال
لغتنامه دهخدا
گرد زوال . [ گ َ دِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از نیست شدن . نابود شدن . معدوم گشتن : بسته بر حضرت تو راه خیال بر درت نانشسته گرد زوال .نظامی .
-
زوال آمدن
لغتنامه دهخدا
زوال آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) از بین رفتن : گفت ای پسر شکر حق بجاآور، ناسپاسی مکن تا زوال نیاید. (قصص الانبیاء ص 157). فی الجمله دولت مجموع بر او زوال آمد. (گلستان ).که بر تخت و ملکش نیامد زوال .(بوستان ).
-
زوال پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
زوال پذیرفتن . [ زَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) نیست شدن . ازمیان رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). فانی شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و زوال و ماده ٔ بعد شود.