کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زواق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زواق
لغتنامه دهخدا
زواق . [ زَوْ وا ] (ع ص ) مصور و نقاش . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ذواق
لغتنامه دهخدا
ذواق . [ ذَ ] (ع اِ) چاشنی .(دستورالاخوان قاضی خان بدر محمد دهّار). طعم چیزی .
-
ذواق
لغتنامه دهخدا
ذواق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آزمودن مزه . ذَوق . مَذاق . مَذاقة. || کشیدن زه برای دریافتن سختی و نرمی کمان .
-
ذواق
لغتنامه دهخدا
ذواق .[ ذَوْ وا ] (ع ص ) چاشنی گیر. (دهار) (مهذب الاسماء). || مرد متلوّن . || مرد ملول .
-
ذواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zavāq ۱. چشیدن؛ چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم و مزۀ چیزی.۲. (اسم) طبع.۳. (اسم) طعم.
-
جستوجو در متن
-
مزین
لغتنامه دهخدا
مزین . [ م ُ زَی ْ ی ِ ] (ع ص ) آراینده . آرایشگر. آرایش دهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخد) : من آن مزینم که مه و سال بنده وار دارم به فر و زینت مدحت مزینش . سوزنی .|| موی تراش . گرا. دلاک . (زمخشری ). آینه دار. (منتهی الارب ). حجام . (اقرب الموارد) ...