کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زواریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زواریدن
لغتنامه دهخدا
زواریدن . [ زُ دَ ] (مص ) لاغر و فرتوت و نحیف گردیدن . (آنندراج ). پیر و لاغر شدن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
زوار
لغتنامه دهخدا
زوار. [ زِ ] (اِ مرکب ) زهوار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زهوار شود.- زواردررفته ؛ سست از کار افتاده . (فرهنگ فارسی معین ).کهنه و فرسوده و بی مصرف .- || پیر و فرسوده که کار کردن نتواند. (فرهنگ فارسی معین ). رنجور و ناتوان . رجوع به زُواریدن شود.