کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زه صداهای مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب زه
لغتنامه دهخدا
آب زه . [ زِه ْ ] (اِمرکب ) آبی که از کنار چشمه یا رود و تالاب و امثال آن زِهَد یعنی ترابد و آن را زه آب نیز گویند. نزیز.
-
زه آباد
لغتنامه دهخدا
زه آباد. [ زِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم است که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 246 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زه مکان
لغتنامه دهخدا
زه مکان . [ زِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندقه است که در بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زه تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zehtāb کسی که پیشهاش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است.
-
زه زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] zehzade ازپادرآمده؛ از زیر بار دررفته.
-
زه کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (کشاورزی) zehkeši خشکاندن آب باتلاق؛ عمل خشکاندن باتلاق بهوسیلۀ کندن گودالها یا نهرهای کوچک و بردن آبهای زائد بهگودالها و زمینهای پست.
-
زه وزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زهزاد› [قدیمی] zehozād ۱. زن و فرزند؛ عیال؛ اولاد.۲. نسل.
-
زه وزاد
دیکشنری فارسی به عربی
معدل الولادات
-
زه دارکردن
دیکشنری فارسی به عربی
خيط
-
زه اب
دیکشنری فارسی به عربی
قناة
-
زه زدن
لهجه و گویش تهرانی
زائیدن، زیر کاری زائیدن، زر زدن، زر آمدن
-
کلاته زه آب
لغتنامه دهخدا
کلاته زه آب . [ ک َ ت ِزِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل و سکنه 515 تن ، آب آنجا از قنات محصول آن غلات ، چغندر، عدس و شغل مردم زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
string dampener
لرزهگیر زه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] قطعهای لاستیکی یا پلاستیکی که برای جذب ارتعاش و صدای ناشی از رهش تیر، بر روی زه نصب میشود متـ . صداگیر زه string silencer
-
myometrium,tunica muscularis uteri, mesometrium
ماهیچهزهلاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخش ماهیچهای دیوارۀ زهدان
-
mesometritis
ماهیچهزهلادآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] التهاب دیوارۀ ماهیچۀ زهدان