کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زه زدن
معنی
(زِ. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) از پا درآمدن ، از میدان به در رفتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زه زدن
فرهنگ فارسی معین
(زِ. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) از پا درآمدن ، از میدان به در رفتن .
-
زه زدن
لغتنامه دهخدا
زه زدن . [ زِه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره . بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمر...
-
زه زدن
لهجه و گویش تهرانی
زائیدن، زیر کاری زائیدن، زر زدن، زر آمدن
-
واژههای مشابه
-
زِه
لهجه و گویش بختیاری
ze زِهِ کمان حلاجى.
-
زه زه
لغتنامه دهخدا
زه زه . [ زِه ْ زِه ْ ] (صوت مرکب ) ادات تحسین . تأکید زه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زه شود.
-
سخت زه
لغتنامه دهخدا
سخت زه . [ س َ زِه ْ ] (ص مرکب ) سخت کمان . (آنندراج ) (غیاث ).
-
bowstring
زه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] رشتهای کشسان و بسیار مقاوم که به سر بازوهای کمان وصل میشود
-
capotasto (it.) 2, capo, capodastro (it.), capo d'astro (it.)
زهبست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گیرهای قابلحرکت برای انتقال کوک پایه، در آن دسته از سازهای خانوادۀ بربطها که دستانبندی شدهاند
-
chordophones, stringed instruments 1
زهصداها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ردهای از سازها که تولید صدا در آنها با ارتعاش زه صورت میگیرد
-
brace 3
زه کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نصب کردن زه بر روی کمان
-
seepage
زِهنَشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حرکت آب در خاک براثر بارش در تَرَکهای ریز و منفذهای یک سازه یا در نتیجۀ دروننشت، بیآنکه مجراهای مشخصی تشکیل شود
-
string silencer
صداگیر زه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← لرزهگیر زه
-
braced
بهزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ویژگی کمانی که آن را زه کردهاند و آمادۀ تیراندازی است
-
زه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) آبستن کردن .