کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهر مار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زهر ونوش
فرهنگ گنجواژه
تلخ و شیرین.
-
ناشی از زهر اگینی
دیکشنری فارسی به عربی
سام
-
زهر چش ،()گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
نسق،ترساندن
-
قند و زَهر
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
زَهر و سَم
فرهنگ گنجواژه
سم.
-
زهر و شربت
فرهنگ گنجواژه
درد و درمان.
-
جستوجو در متن
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) معروف است که به زبان عربی حیه گویند. (برهان ). حیه . (ترجمان القرآن ). حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به تازی حیه گویند. ج ، ماران . (ناظم الاطباء). پهلوی «مار» ، سانسکریت ، «ماره » ، این کلمه ٔ سانسکریت بمعنی میراننده و کشنده است ، ...
-
venoms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
venoms، زهر، سم، کینه، زهر مار و عقرب و غیره، مسموم کردن، مسموم شدن
-
تخیدن
لغتنامه دهخدا
تخیدن . [ ت ِ دَ ] (مص ) مصدر منحوت از تخمق یا تخمگ ترکی ، خوردن (اهریمنی ). نفرین گونه ایست چون زهر مار کردن ، کوفت کردن : بِتِخ ؛ کوفت کن . زهر مار کن . تِخید؛ زهر مار کرد. کوفت کرد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کفچه مار
لغتنامه دهخدا
کفچه مار. [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) قسمی مار. (از فرهنگ رشیدی ). در اصطلاح جانورشناسی یکی از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری کشنده است و از گروه پروتروگلیف میباشد در سطح قدامی دندانهای جلو آرواره ٔ بالایی این مار شیاری است که تا نوک دندان ادا...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (اِ) یک نوعی ماهی که خشک آن را برای تریاق زهر مار بکار برند. (ناظم الاطباء). ماهی بزرگی است که در دریای مظلم و در دریای شام بهم می رسد و نمک سود می نمایند و خوردن نمک سود او جهت سم مار شاخدار و ضمادش جهت گزیدن سگ دیوانه نافع است و خوردن ...
-
تهذیب
لغتنامه دهخدا
تهذیب . [ ت َ ] (ع مص ) پاکیزه کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة). پاکیزه کردن . (منتهی الارب ). پاک کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاکیزه کردن . پاک داشتن . پیراستن . (فرهنگ فارسی معین ). پاکیزه و خالص کردن . (ناظم الاطباء)....
-
وزغ
لغتنامه دهخدا
وزغ . [ وَ زَ ] (اِ) وزک و پزغ و غچموک . بزغ . (ناظم الاطباء). چغز. (حاشیه ٔ اسدی ). ضفدع . (ناظم الاطباء). غوک . (حاشیه ٔ اسدی ) (ناظم الاطباء). قورباغه . (ناظم الاطباء). پک . (حاشیه ٔ اسدی ). یکی از گونه های قورباغه که در مواقع راه رفتن برخلاف قورب...
-
ترش نشستن
لغتنامه دهخدا
ترش نشستن . [ ت ُ / ت ُ رُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن و زشت نشستن . (ناظم الاطباء). گرفته و روی درهم کشیده در مجلسی حاضر شدن : چون کشیدندش به شه بی اختیارشست در مجلس ترش چون زهر مار. مولوی .لعبت شیرین اگر ترش ننشیندمدعیانش طمع کنند بحلوا. ...
-
تتی
لغتنامه دهخدا
تتی . [ت ِ ] (اِ) صورتهایی باشد که بجهت بازی کردن و مشغول شدن اطفال از خمیر نان سازند و پزند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مخفف تی تی یعنی صورت آدم و سایر حیوانات که برای بازی طفلان از گل و آرد سازند. (فرهنگ رشیدی ).صورتی که برای اطفال از گل و آرد سازند ...