کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سمدار
واژگان مترادف و متضاد
۱. زهردار، سمی، زهری ≠ بیزهر ۲. سم آلود، زهرناک، زهرآگین
-
ابومحارش
لغتنامه دهخدا
ابومحارش . [ اَ م ُ رِ ] (اِخ ) طارق . محدث است و زهری از وی روایت کند.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن عبدالرحمن الجمحی . او از زهری روایت کند.
-
سام
دیکشنری عربی به فارسی
زهرالود , مضر , موذي , زهردار , سمي , زهري , ناشي از زهر اگيني , زهراگين
-
مسموم
واژگان مترادف و متضاد
۱. زهرآلود، زهردار، زهرآگین، زهری، سمآلود، سمی ۲. زهرخورده، سمخورده ۳. چیزخور ۴. مشوب ۵. زیانبار
-
هلهل
لغتنامه دهخدا
هلهل . [هََ ل َ هَِ ] (ص ، اِ) مخفف هلاهل است و آن زهری باشدکه هیچ تریاقی با او مقاومت نتواند کرد. (برهان ).
-
ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن سعد زهری . رجوع به ابراهیم ... شود.
-
ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن محمدبن زکریا قرشی زهری . رجوع به ابراهیم افلیلی شود.
-
ابوالمؤمل
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤمل . [ اَ بُل ْ م ُ ءَم ْ م َ ] (اِخ ) ازاهل شام است . او از زهری و شعیب از او روایت کند.
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عمر زهری رستی . از عم خود رسته ٔ اصفهانی روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی زهری شروانی مدنی حنفی . رجوع به علی شروانی شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن یزیدالابلی . برادر یونس بن یزید. او از زهری روایت کند.
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) زیادبن سعد. از روایت حدیث است . و از زهری روایت کند.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن صالح زهری بقاعی دمشقی . او راست : عمدة. وفات وی 795 هَ . ق . بود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن نیشابوری مکنی به ابوحامد زهری . وفات او به سال 463 هَ . ق . بوده است .