کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهرچشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زهرچشم
/zahr[e]če(a)šm/
معنی
نگاه از روی خشم و غضب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهرچشم
فرهنگ فارسی معین
(زَ چَ یا چِ) (اِمر.) نگاهی که از روی خشم و غضب کنند.
-
زهرچشم
لغتنامه دهخدا
زهرچشم . [ زَ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) غضبی که از نگاه تند محسوس شود. (آنندراج ). نگاهی که از روی خشم و غضب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).- زهرچشم از کسی یا کسانی گرفتن ؛ با عملی آنها را ترسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- زهرچشم نشان دادن به کسی ؛ مر...
-
زهرچشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] zahr[e]če(a)šm نگاه از روی خشم و غضب.
-
جستوجو در متن
-
نَسَق،()گرفتن،()کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
زهرچشم گرفتن
-
شکرپوش
لغتنامه دهخدا
شکرپوش . [ ش َ ک َ ] (ن مف مرکب ) هر چیز پوشیده شده از شکر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : با زهرچشم خنده هم آغوش کرده ای بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای .صائب تبریزی (از آنندراج ).
-
گربه
فرهنگ فارسی معین
(گُ بِ) [ په . ] (اِ.) حیوانی است پستان دار و گوشت خوار از تیرة گربه سانان ، دارای جثه ای نسبتاً کوچک ، سرِ گرد، سبیل های حساس ، گوش های راست و متحرک و پنجه ها و دندان هایی تیز. این حیوان به بی صفتی و نمک نشناسی معروف است . ؛ ~را دم حجله کشتن کنای...
-
جگری
لغتنامه دهخدا
جگری . [ ج ِ گ َ ] (ص نسبی ) کنایه از رنگ سیاه که بسرخی زند. (آنندراج ). || کنایت از خونین : نداشتم بتو رنگی جز آنکه در شب وصل ز زهرچشم تو شد طفل اشک من جگری . مخلص کاشی (از آنندراج ).- جگری داغ ؛ نشان و داغی که زایل نشود. (ناظم الاطباء). || خال طبیع...
-
امن
لغتنامه دهخدا
امن . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان مهذب عادل بن علی ). بی هراس شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بی بیم شدن . (مؤید الفضلاء). || اعتماد کردن به . امین پنداشتن . (یادداشت مؤلف ). گویند ما امن ان یجد صحابة؛ ای ماوثق او ماکاد. (از ن...