کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهرخند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زهرخند
/zahrxand/
معنی
خنده از روی خشم و غضب: ◻︎ بخندید و گفت اندر آن زهرخند / که افسوس بر کار چرخ بلند (نظامی۵: ۸۱۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sneer
-
جستوجوی دقیق
-
زهرخند
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (اِمر.) خنده ای که از روی خشم کنند.
-
زهرخند
لغتنامه دهخدا
زهرخند. [ زَ خ َ ] (اِ مرکب ) خنده ای را گویند که از روی قهر و غضب و خجالت کنند. (برهان ). خنده ای که از اعراض و خشم کنند. (فرهنگ رشیدی ). خنده ای از روی قهر و غضب و خشم و اغماض که از روی محبت و خوشی نباشد. (از انجمن آرا) (آنندراج ). خنده ای که بحالت...
-
زهرخند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ نوشخند] ‹زهرخنده› [مجاز] zahrxand خنده از روی خشم و غضب: ◻︎ بخندید و گفت اندر آن زهرخند / که افسوس بر کار چرخ بلند (نظامی۵: ۸۱۵).
-
جستوجو در متن
-
نیشخند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مقابلِ نوشخند] [عامیانه، مجاز] nišxand خندهای که از روی خشم و غضب بکنند؛ زهرخند.
-
نیشخند
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) زهرخند؛ خنده ای که از روی خشم و عصبانیت کنند.
-
نیشخند
لغتنامه دهخدا
نیشخند. [ خ َ ] (اِ مرکب ) زهرخند. (یادداشت مؤلف ). خنده ای که از روی خشم و عصبانیت کنند. مقابل نوشخند. (فرهنگ فارسی معین ). خنده ٔ تلخ . خنده ٔ اندوه .
-
زهرخندان
لغتنامه دهخدا
زهرخندان . [ زَ خ َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال زهرخند. زهرخندزنان : پسر از بخت خود برآشفتی زهرخندان به زیر لب گفتی .سعدی .
-
بادخنده
لغتنامه دهخدا
بادخنده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خنده ٔ تلخ . زهرخند. خنده ٔ بدرد : یکی بادخنده بخندید شاه نیابم همی اندر آن هیچ راه .دقیقی .
-
زهرخنده
لغتنامه دهخدا
زهرخنده . [ زَ خ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زهرخند : یکی زهرخنده بخندید شاه که من می نیارم در آن هیچ راه . فردوسی .پیداست ز زهرخنده ٔ من که مرابا این لب خندان چه دل پرخون است . انوری .ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش بیمار دو لب تو در زهرخنده شکر. خاقانی ....
-
زهر خندیدن
لغتنامه دهخدا
زهر خندیدن . [ زَ خ َ دی دَ] (مص مرکب ) خندیدن از روی خشم و تلخی : زهر خندد بخت بد برزورق آن خاکسارکآتشین قاروره اش بر بادبان افشانده اند. خاقانی .عاشق همه زهر خندد از عشقت گر عشق اینست از این بتر خندد. خاقانی .رجوع به زهرخند شود.
-
خند
لغتنامه دهخدا
خند. [ خ َ ] (اِمص ) خندیدگی . (ناظم الاطباء). مخفف خنده . (یادداشت بخط مؤلف ) : غمزش از غمزه تیزپیکان ترخندش از خنده شکرافشان تر. نظامی .- پوزخند ؛ مسخره . طعنه . خنده ٔ به استهزاء و تحقیر. (یادداشت بخط مؤلف ).- خوش خند ؛ خوب خنده : خوش باش بدان د...
-
نوشخند
لغتنامه دهخدا
نوشخند. [ خ َ ] (اِ مرکب ) خنده ٔ شیرین . مقابل زهرخند. (آنندراج ). نوش خند. تبسم . شکرخند. مقابل نیش خند. (فرهنگ فارسی معین ). خنده ٔ بسیار شیرین خوبان . خنده ای سخت از روی نشاط. (یادداشت مؤلف ) : چو گل خوردن باده شان نوشخندچو بلبل به مستی همه هوشم...