کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زهراب
/zahrāb/
معنی
۱. [عامیانه] شاش؛ پیشاب.
۲. [قدیمی] آب زهرآلود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادرار، پیشاب، شاش
دیکشنری
urine
-
جستوجوی دقیق
-
زهراب
واژگان مترادف و متضاد
ادرار، پیشاب، شاش
-
زهراب
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) 1 - آب زهرآلود. 2 - مایه ای که شیر را پنیر کند.
-
زهراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زهرآب› zahrāb ۱. [عامیانه] شاش؛ پیشاب.۲. [قدیمی] آب زهرآلود.
-
زهراب
لهجه و گویش تهرانی
پیشاب،شاش
-
واژههای مشابه
-
زهرآب
لغتنامه دهخدا
زهرآب . [ زَ ] (اِ مرکب ) زهراب . زهرابه . آب زهرآلوده . (فرهنگ فارسی معین ). آبی که در آن زهر تعبیه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). آب زهرآلود. (ناظم الاطباء). آبی ممزوج با زهر. آب آمیخته به زهر. زهر مایع. آب به سم آمیخته . آب مسموم ، که به لب شمشیر و جزآن...
-
زهرآب
لغتنامه دهخدا
زهرآب . [ زَ / زُ ] (اِ) بلبل . عندلیب . (ناظم الاطباء). رجوع به زهرابی شود.
-
زهرآب دادن
لغتنامه دهخدا
زهرآب دادن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) زهرآلود کردن شمشیر و جز آن را. تذریب .
-
زهرآب داده
لغتنامه دهخدا
زهرآب داده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده . زهرناک . زهرآگین . به زهرآلوده . مذرب : همان تیغ زهرآب داده بدست همی تازد او باره چون پیل مست . دقیقی .بپوشید خفتان و خود برنشست یکی تیغ زهرآب دا...
-
زهرآب دار
لغتنامه دهخدا
زهرآب دار. [ زَ ](نف مرکب ) زهرآب گون . فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || آب زهرداده . به آب زهر فروبرده : همان تیز ژوبین زهرآب دارکه بر آهنین کوه کردی گذار. دقیقی .ز پنهان بدان شاهزاده سواربینداخت ژوبین زهرآب دار. دقیقی .بزد بر سرش تیغ زهرآب داربگفتا م...
-
زهرآب گون
لغتنامه دهخدا
زهرآب گون . [ زَ ] (ص مرکب ) زهرآب دار. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || به رنگ زهرآب . (از فهرست ولف ). || همچنان زهرآب کاری و کشنده : همه تیغ زهرآب گون برکشیم به کین جستن آئیم و دشمن کشیم . فردوسی .یکی تیغ زهرآب گون برکشیدعنان را گران کرد و سر درکشید...
-
واژههای همآوا
-
زهرآب
لغتنامه دهخدا
زهرآب . [ زَ ] (اِ مرکب ) زهراب . زهرابه . آب زهرآلوده . (فرهنگ فارسی معین ). آبی که در آن زهر تعبیه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). آب زهرآلود. (ناظم الاطباء). آبی ممزوج با زهر. آب آمیخته به زهر. زهر مایع. آب به سم آمیخته . آب مسموم ، که به لب شمشیر و جزآن...
-
زهرآب
لغتنامه دهخدا
زهرآب . [ زَ / زُ ] (اِ) بلبل . عندلیب . (ناظم الاطباء). رجوع به زهرابی شود.