کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زهار
/zehār/
معنی
زیر شکم؛ گرداگرد آلت تناسل مرد یا زن که موی از آن میروید؛ شرمگاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pubes
-
جستوجوی دقیق
-
زهار
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) آلت تناسلی مرد یا زن و حوالی آن که موی از آن روید، شرمگاه .
-
زهار
لغتنامه دهخدا
زهار. [ زِ ] (اِ) شرمگاه را گویند که موضع فرج و ذکر باشد. (برهان ). شرمگاه را گویند که باید پوشید و آن پوشیده را بعربی ستر عورت گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). فرج زن و ذکر مرد. (غیاث ). پایین تر از شکم وشرمگاه و موضع فرج و ذکر و مثانه . (ناظم الاطباء...
-
زهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) zehār زیر شکم؛ گرداگرد آلت تناسل مرد یا زن که موی از آن میروید؛ شرمگاه.
-
واژههای مشابه
-
کشیده زهار
لغتنامه دهخدا
کشیده زهار. [ ک َ / ک ِ دَ/ دِ زَ ] (ص مرکب ) اسب درازگردن . (ناظم الاطباء).
-
فراخ زهار
لغتنامه دهخدا
فراخ زهار. [ ف َ زِ ] (ص مرکب ) زنی که فرج او فراخ باشد. جمشاء. (منتهی الارب ). رجوع به جمشاء شود.
-
موی زهار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: müpoštzehâr طاری: mü-ye pašt-e âlat طامه ای: mu-ye paštâlat طرقی: mü-ye pašt-e âlat کشه ای: mu-ye paštzehâr نطنزی: muzehâr
-
واژههای همآوا
-
ظهار
لغتنامه دهخدا
ظهار. [ ظَ ] (ع اِ) ظاهر زمین سنگستان و سنگناک .
-
ظهار
لغتنامه دهخدا
ظهار. [ ظِ ] (اِخ ) یکی از حصن های یهود در خیبر. (معجم البلدان ).
-
ظهار
لغتنامه دهخدا
ظهار. [ ظِ ] (ع مص ) تظهیر. مظاهره . تَظَهر. با زن خود صیغه ٔ بیزاری زیرین گفتن : انت ِ عَلَی َّ کظَهْرِ اُمّی ؛ یعنی چنانکه مادر بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی . و در این حال زن بدو حرام شود و تا کفاره ندهد حلال نگردد. ظهار در جاهلیت موجب تحر...
-
ظهار
لغتنامه دهخدا
ظهار. [ ظُ ] (ع اِ) گروه . جماعت . || جانب کوتاه موی پر مرغ .
-
ظهار
فرهنگ فارسی معین
(ض ِ) [ ع . ] (مص ل .) با زن خود صیغة بیزاری ذیل را گفتن : «انت علی کظهرامی » یعنی چنان که مادر بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی . در این حال زن بدو حرام می شود و تا کفاره ندهند حلال نگردند.
-
زحار
لغتنامه دهخدا
زحار. [ زَح ْ حا ] (ع ص ) بخیل که از گرانی سؤال کسی دم سرد و ناله برآرد. و او را زُحَر و زَحْران نیز گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود.
-
زحار
لغتنامه دهخدا
زحار. [ زُ ] (ع اِ) شکم روش سخت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بُرنیش و نستک شکم . (مهذب الاسماء). || آزاری است در شکم که خون جاری میگرداند از شکم . و همچنین است زحیر و زحارة.(از ترجمه ٔ قاموس ). نوعی بیماری است و علامت آن برازکردن پی در پی و بد...