کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذَ ] (ع مص ) ذهوب . مذهب . رفتن . برفتن . شدن . بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن . بگذشتن . گذشت . گذر. مقابل مجی ٔ. آمدن . و مقابل ایاب . بازگشتن : کرایه کردن مال برای ذهاب و ایاب ؛ دو سره کرایه کردن آن . ذهاب و ایاب . آمدو شد. رفت و آمد....
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذَهَ ها ] (اِخ ) لقب عمروبن جندل بن سلمة یا لقب مالک بن جندل شاعر عرب است .
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذِ ] (اِخ ) نام موضعی یا کوهی است .
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذَهب . یعنی زرده های تخم مرغ || پیمانه های اهل یمن . جج ، اَذاهِب . اذاهیب .
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذهبة، باران ریزه یا باران بسیار. (منتهی الارب ).
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ذُ ] (اِخ ) موضعی است در دیار بلحرث بن کعب . و در المرصع گوید؛ نام غائطی است از ارض بنی الحارث بن کعب .
-
ذهاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] za(e)hāb رفتن؛ گذشتن.
-
جستوجو در متن
-
ARD
زاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← زهاب اسیدی سنگ
-
AMD 2
زام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← زهاب اسیدی معدن
-
زه
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، احسنت، زهاب، مرحبا، نداوت، وتر
-
بج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bo(a)j ۱. زهاب؛ زهآب.۲. زراعت دیم.
-
نبک
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) زهاب ، جایی کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج می شود.
-
نجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] najl آب روان بر روی زمین؛ زهاب که از زمین یا از رودبار برآید.
-
استنجال
لغتنامه دهخدا
استنجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسیار زهاب شدن زمین . (منتهی الارب ).
-
کشکی
لغتنامه دهخدا
کشکی . [ ک َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از ایلات کرد ایران که تقریباً 50نفر می باشند و در قشلاق زهاب و لرستان و ییلاق خاجومان سکنی دارند. (یادداشت مؤلف ).