کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زنینه
/zanine/
معنی
زن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنینه
لغتنامه دهخدا
زنینه . [ زَ نی ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) زن . امراءة. (فرهنگ فارسی معین ). از جنس زن : که از دستش نخواهد رست یک تن اگر مردینه باشد یا زنینه . ناصرخسرو.نیز همان شب زنینه ای خواب دید. (معارف بهاء ولد،از فرهنگ فارسی معین ).
-
زنینه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نَ یا نِ) (ص نسب . اِمر.) زن ، امرأه .
-
زنینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zanine زن.
-
واژههای مشابه
-
زنینة
لغتنامه دهخدا
زنینة. [ زَ ن َ ] (ع مص ) تهمت کردن و گمان نیک یا بد به کس بردن . || (اِ) خشک پی . (غیاث ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
انثی
فرهنگ فارسی معین
(اُ ثا) [ ع . ] (اِ.) ماده ، زن ، زنینه ؛ ج . اناث .
-
اناثاً
لغتنامه دهخدا
اناثاً. [ اِ ثَن ْ ] (ع ق ) مادینه . زنینه . مقابل ذکوراً. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اِناث و اُناث شود.
-
مردینه
لغتنامه دهخدا
مردینه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) جنس مرد. مقابل زنینه : که از دستش نخواهد رست یک تن اگر مردینه باشد گر زنینه . ناصرخسرو.و از قنقلیان از مردینه به بالای تازیانه زنده نگذاشتند. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 چ اروپا ص 83 ).
-
انثی
لغتنامه دهخدا
انثی . [ اُ ثا ] (ع اِ) ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). ماده که در مقابل نر است . (از غیاث اللغات ). خلاف ذکر از هر چیزی . (از اقرب الموارد). زن . زنینه . (فرهنگ فارسی معین ). مادینه ....