کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگ و زنجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگ و زنجیر
لغتنامه دهخدا
زنگ و زنجیر. [ زَ گ ُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زنگ و زنجیری که فقرای غُلات و بیقیدان در کمر بندند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : بود مشکل من ز تدبیر من دل و ناله شد زنگ و زنجیر من . طاهر وحید (از بهار عجم ).قلندرمشربم گردیده ملک فقر تسخیرم دهن خوانی ک...
-
واژههای مشابه
-
زنگ حیدری
لغتنامه دهخدا
زنگ حیدری .[ زَ گ ِ ح َ / ح ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زنگ گلابی که قلندران بر کمر بندند. (آنندراج ) : حیدر صفدر علی بن ابی طالب که هست در میان قنبرش گردون چو زنگ حیدری .ملا سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 1017 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگ پرداز
لغتنامه دهخدا
زنگ پرداز. [ زَ پ َ ] (ن مف مرکب ) پرداخته از زنگ . زنگ پرداخته . جلاداده . صیقل شده : دل پاک را زنگ پردازکن بر او راز روحانیان باز کن .نظامی .
-
زنگ کر
لغتنامه دهخدا
زنگ کر. [ زَ گ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زنگی که آواز ندهد. (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زنگ گرفته
لغتنامه دهخدا
زنگ گرفته . [ زَ گ ِ رِ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز زنگ زده . (ناظم الاطباء).
-
زنگ ملک
لغتنامه دهخدا
زنگ ملک . [ زَ م ُ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
bell 1
زنگ 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از خانوادۀ زنگها
-
ringing tone, ringing signal
زنگ 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] صدایی در گوشی مخاطب که بر تماس ورودی دلالت دارد
-
handbells/ handbell
زنگ دستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی زنگ با دستهای میلهای یا حلقوی که با تکان دادن با دست به صدا درمیآید
-
rusting
زنگزدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] خوردگی آهن یا آلیاژهای آن که محصول قهوهای مایل به قرمز دارد
-
white rust
زنگ سفید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ← لکۀ انبارش مرطوب
-
anchor bell
زنگ لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] زنگی در قسمت جلوی شناور که در هنگامی به صدا درمیآید که برحسب قوانین راهبردی "پرهیز از تصادم" بخواهند مِهگرفتگی یا تعداد بخوی به آب دادهشده را به پُل فرماندهی اعلام کنند
-
rust-resistant
زنگمقاوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ویژگی مادهای که در برابر زنگزدگی مقاوم شده است