کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگ در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زنگ ملک
لغتنامه دهخدا
زنگ ملک . [ زَ م ُ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
bell 1
زنگ 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از خانوادۀ زنگها
-
handbells/ handbell
زنگ دستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی زنگ با دستهای میلهای یا حلقوی که با تکان دادن با دست به صدا درمیآید
-
rust removal, derusting
زنگزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] زدودن زنگ و پوسته از سطح فلز با روشهای فیزیکی و شیمیایی
-
rusting
زنگزدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] خوردگی آهن یا آلیاژهای آن که محصول قهوهای مایل به قرمز دارد
-
white rust
زنگ سفید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ← لکۀ انبارش مرطوب
-
cowbell
زنگِ گاو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی زنگ برای ارکستر، مشابه زنگی که به گردن گاو یا دیگر چارپایان میبندند و معمولاً بدون آونگ است و از بیرون به آن ضربه میزنند
-
bells
زنگها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دستهای از خودصداهای بَرکوبشی یا تکانهای فلزی که بدنهای جامی یا کروی دارند و عامل مرتعشکنندۀ آنها بهصورت کوبه یا آونگ یا ساچمه است
-
rust bloom
شروع زنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] بیرنگ شدن فلز که نشاندهندۀ آغاز زنگزدگی است
-
زنگ تفریح
فرهنگ فارسی معین
(زَ گِ تَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) فاصلة کوتاه پس از پایان یک جلسه درس که به شاگردان امکان می دهد از کلاس بیرون بروند و به بازی یا استراحت پردازند.
-
زنگ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ. زَ دَ) (مص ل .) زنگار گرفتن فلز و آیینه و مانند آن .
-
دیار زنگ
لغتنامه دهخدا
دیار زنگ . [ رِ زَ ] (اِخ ) رجوع به زنگبار شود.
-
لپه زنگ
لغتنامه دهخدا
لپه زنگ . [ ل َ پ ِ زَ ] (اِخ ) نام ده کوچکی از بخش ری ، شهرستان تهران . دارای 47 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
زنگ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zangdār ۱. دارای زنگ: ساعت زنگدار.۲. طنیندار.
-
زنگ خطر
دیکشنری فارسی به عربی
تحذير