کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگ اویختن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زنگ ملک
لغتنامه دهخدا
زنگ ملک . [ زَ م ُ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
bell 1
زنگ 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از خانوادۀ زنگها
-
ringing tone, ringing signal
زنگ 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] صدایی در گوشی مخاطب که بر تماس ورودی دلالت دارد
-
rust
زنگ 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] محصول خوردگی که در نتیجۀ فرایند برقشیمیایی در مجاورت آب و اکسیژن پدید میآید
-
rust removal, derusting
زنگزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] زدودن زنگ و پوسته از سطح فلز با روشهای فیزیکی و شیمیایی
-
green rust
زنگ سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی] نوعی محصول خوردگی سبزرنگ در سطح فلزات آهنپایه که کاتیونهای آهن فرِّو و فرِّیک و آنیون هیدروکسید و دیگر آنیونها مانند کربنات یا سولفات یا کلرید با هم در آن وجود دارند
-
white rust
زنگ سفید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ← لکۀ انبارش مرطوب
-
rust-resistant
زنگمقاوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ویژگی مادهای که در برابر زنگزدگی مقاوم شده است
-
bells
زنگها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دستهای از خودصداهای بَرکوبشی یا تکانهای فلزی که بدنهای جامی یا کروی دارند و عامل مرتعشکنندۀ آنها بهصورت کوبه یا آونگ یا ساچمه است
-
rust bloom
شروع زنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] بیرنگ شدن فلز که نشاندهندۀ آغاز زنگزدگی است
-
زنگ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ. زَ دَ) (مص ل .) زنگار گرفتن فلز و آیینه و مانند آن .
-
دره زنگ
لغتنامه دهخدا
دره زنگ . [ دَرْ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در16 هزارگزی دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شاه زنگ
لغتنامه دهخدا
شاه زنگ . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم و فرمانروای زنگ . سلطان زنگبار. || مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. (برهان قاطع). کنایه از شب است . (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب فرهنگ نظام گوید: شاه زنگ استعاره برای آفتاب است . و پیداست که در ...
-
لپه زنگ
لغتنامه دهخدا
لپه زنگ . [ ل َ پ ِ زَ ] (اِخ ) نام ده کوچکی از بخش ری ، شهرستان تهران . دارای 47 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
زنگ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zangdār ۱. دارای زنگ: ساعت زنگدار.۲. طنیندار.