کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگ اویختن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگ اویختن به
دیکشنری فارسی به عربی
جرس
-
واژههای مشابه
-
سپاه زنگ
لغتنامه دهخدا
سپاه زنگ . [ س ِ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مو بود که گرد صورت برآید. ریش : بگرد عارض آن ماهروی چاه زنخ سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ .سوزنی .
-
زنگ حیدری
لغتنامه دهخدا
زنگ حیدری .[ زَ گ ِ ح َ / ح ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زنگ گلابی که قلندران بر کمر بندند. (آنندراج ) : حیدر صفدر علی بن ابی طالب که هست در میان قنبرش گردون چو زنگ حیدری .ملا سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
زنگ داشتن
لغتنامه دهخدا
زنگ داشتن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) دارای زنگ و تیرگی بودن : دلت گر ز بی طاعتی زنگ داردهلا! بآتش علم و طاعت گذارش .ناصرخسرو.
-
زنگ دندان
لغتنامه دهخدا
زنگ دندان . [ زَ گ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حفر. قلح . زردی دندان و تباهی آن . و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل می یابد و موجب فساد دندانها میگردد.- زنگ دندان نشستن ، یا زنگ دندان بودن ؛ یعنی سخت ناشتا بودن : «بچه ها تا ظهر زنگ دندان...
-
زنگ زدودن
لغتنامه دهخدا
زنگ زدودن . [ زَ زِ / زُ دَ ] (مص مرکب ) برطرف کردن زنگ و کدورت . جلا دادن . پاک و درخشان کردن : دانش آموز و بخت را منگراز دلت بخت کی زداید زنگ . ناصرخسرو.سخن را تا نداری صاف و بی رنگ ز دلها کی زداید زنگ و زنگار. ناصرخسرو.دیار مشرق و مغرب مگیر و جنگ ...
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آشتیان است که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 144 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار دولی است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 1017 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگ بسته
لغتنامه دهخدا
زنگ بسته . [ زَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تیغ و آئینه و امثال آن که موریانه خورده باشد. (آنندراج ). پوشیده شده از زنگ و زنگ زده . (از ناظم الاطباء) : لعل لبش ز سبزه ٔ خط دلنواز شدزین قفل زنگ بسته در عیش باز شد.صائب (از آنندراج ).
-
زنگ پرداز
لغتنامه دهخدا
زنگ پرداز. [ زَ پ َ ] (ن مف مرکب ) پرداخته از زنگ . زنگ پرداخته . جلاداده . صیقل شده : دل پاک را زنگ پردازکن بر او راز روحانیان باز کن .نظامی .
-
زنگ در
لغتنامه دهخدا
زنگ در. [ زَ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
زنگ گرفته
لغتنامه دهخدا
زنگ گرفته . [ زَ گ ِ رِ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز زنگ زده . (ناظم الاطباء).