کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگی رود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیر زنگی
لغتنامه دهخدا
دیر زنگی . [ دَ رِ زَ ] (اِخ ) دیری است نزدیک شهر رها. (یادداشت مؤلف ).
-
ساعت زنگی
لغتنامه دهخدا
ساعت زنگی . [ ع َ ت ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت زنگدار. (استینگاس ). ساعتی که در هر ساعت ، یا نیم ساعت ، یا ربع ساعت زنگ زند و وقت را اعلام دارد.
-
شب زنگی
لغتنامه دهخدا
شب زنگی . [ ش َ ب ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شب گیسوفشان . کنایه از شب تاریک باشد. (انجمن آرا).
-
عمادالدین زنگی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین زنگی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) (اتابک شهید...). زنگی بن آق سنقر حاسب ، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالجواد. سرسلسله ٔ اتابکان موصل و الجزیره و شام . وی از غلامان ترک ملک شاه بود که از سال 478 تا 487 هَ . ق . در حلب از جانب تتش نیابت...
-
عمادالدین زنگی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین زنگی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) زنگی بن مودودبن زنگی بن آق سنقر، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفتح . وی نخستین از اتابکان سنجار بود و در سال 566 هَ . ق . به حکومت رسید واز سال 578 تا 579 حلب نیز جزء قلمرو حکومت وی بود. او در محرم سا...
-
عمادالدین زنگی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین زنگی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) شاهنشاه بن محمدبن زنگی بن مودودبن زنگی بن آق سنقر، ملقب به عمادالدین . وی سومین از اتابکان سنجار بود و در سال 616 هَ . ق . در آن ناحیه سلطنت کرد. (از معجم الانساب زامباور ص 341). و رجوع به «اتابکان سنجار...
-
باب زنگی
لغتنامه دهخدا
باب زنگی . [ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . 22 هزارگزی شمال ساردوئیه 8 هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به راین . سکنه ٔ آن 35 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
چشمه زنگی
لغتنامه دهخدا
چشمه زنگی . [ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 16 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 2 هزارگزی شمال چنگیزه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 155 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، حبوبات و لبنیات . و ش...
-
چشمه زنگی
لغتنامه دهخدا
چشمه زنگی . [ چ َ م َزَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 44 هزارگزی جنوب درمیان و 3 هزارگزی راه شوسه ٔ بیرجند به درخ واقع است . دامنه و معتدل است و 106 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و شلغم . شغل اهالی زر...
-
چم زنگی
لغتنامه دهخدا
چم زنگی . [ چ َ زَ ] (اِخ ) دهی از بخش زرین آباد شهرستان ایلام که در 6 هزارگزی خاورپهله ، کنار راه مالرو دهلران واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ میسنه . محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از ...
-
داریه زنگی
لغتنامه دهخدا
داریه زنگی . [ دارْ ی َ / ی ِ زَ ] (اِ مرکب ، ترکیب وصفی ) دائره زنگی . نوعی از دورویه که بر چنبر چوبین آن بفاصله ٔ کم چند جای سوراخی تعبیه نمایند و در هر سوراخ دو سنج کوچک قرار دهند و چون دورویه را بنوازند از آن زنگها (سنجها) آواز برآید. رجوع به دائ...
-
دایره زنگی
لغتنامه دهخدا
دایره زنگی . [ ی ِ رَ / رِ زَ ] (اِ مرکب ) رجوع به دایره (در معنی آلت موسیقی ) شود.
-
زنگی دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zangidāru گیاهی پایا، با برگهای دراز کرکدار مصرف دارویی داشته؛ حشیشةالطحال.
-
دایره زنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (موسیقی) dāyerezangi دایرهای که در چنبر آن چند سوراخ کرده و در هر سوراخ دو سنج کوچک قرار داده باشند.
-
دایره زنگی
دیکشنری فارسی به عربی
دف